يعنی نظر هر كس را كه شما بشكافيد نمیخواهد بگويد كه حادثه ای خود بخودو بدون علت به وجود آمده است " تصادف " كه از قديم مسأله بخت واتفاق و تصادف را مطرح میكردند [ به معنی علت نداشتن نيست ] در واقعانسان به چيزی میگويد " تصادفی " كه كليت ندارد ، يعنی تحت ضابطه وقاعده در نمیآيد ، مثل همين مثال معروفی كه ذكر میكنند : انسان اگر چاهبكند و به آب برسد ، اين يك امر تصادفی نيست چون دائما و لااقل اكثر ،كندن زمين در يك عمق معين به آب میرسد ولی اگر انسان چاه بكند و به گنجبرسد اين را يك امر تصادفی تلقی میكنيم ، میگوييم چاه كنديم تصادفا بهگنج رسيديم ، برای اينكه اين يك امر كلی نيست ، مخصوص اين مورد است ،يعنی مجموعه يك سلسله علل و شرايط خاص ايجاب كرده كه در اينجا گنجیباشد ، و يك سلسله علل ديگر ايجاب كرده كه شما چاه بكنيد و نتيجه ايندو اين شده كه در اينجا به گنج برسيد ، ولی چنين رابطه كلی و دائمیيیميان كندن چاه و پيدا شدن گنج وجود ندارد ، چون رابطه كلی وجود ندارد پسضابطه و قاعده ندارد نه اينكه علت ندارد . پس علت نداشتن يك مطلب است ، كليت نداشتن مطلب ديگر كسانی كهمیگويند تاريخ را تصادفات به وجود آورده ، يعنی يك سلسله وقايع به وجودآورده كه آن وقايع تحت ضابطه كلی در نمیآيد ، همان مثالهای معروفی كهذكر میكنند ، كه يك مورخی كتابی نوشته تحت عنوان " بينی كلئوپاترا "( 1 ) كه اگر بينی او مثلا يك ذره كوچكتر يا بزرگتر میبود سرنوشت عالمجور ديگری بود ، چون بينی او فلان جور بود پس فلان پادشاه عاشق او شد و درنتيجه عشق ايندو به همديگر حوادثی پيدا شد و اصلا اوضاع دنيا در اثريكچنين امری تغيير كرد حال اين معنايش اين است كه اين يك امری نيستكه تحت ضابطه در بيايد ، يك قانونی درست كنيم به نام " قانون بينیكلئوپاترا " ، اين ، قانون بردار نيست اشخاصی كه قائل به تصادفندمیگويند پاورقی : . 1 ملكه مصری . |