شده از حساب خارجند ، ديگر ما نبايد درباره آنها بحث كنيم نقطه مقابلقضيه را نيز میگويد كه گاهی ما فرد را در گذشته مسؤول میشناسيم برایاينكه جامعه گذشته را مسؤول ندانيم گاهی فرد را آنچنان ستايش میكنيم كهجامعه را نديده میگيريم ولی يك بالاتری هم دارد و آن اين است كه فردی درگذشته نكوهش بشود برای رفع مسؤوليت جامعه حاضر اين ديگر مسلم جنايتاست اگر به منظور رفع مسؤوليت از جامعه حاضر ، يك فرد نكوهش بشود اينگناه در گناه است مثلا اگر جامعه زمان معاويه را رفع مسؤوليت كنيم بهخاطر معاويه كه چون معاويه بد بوده ديگر مردم تقصيری ندارند ، اين غلطاست اگر مردم هيچ تقصيری نداشتند معاويه نمیتوانست معاويه باشد از آنبدتر اين است كه ما مثلا معاويه جانی زمان خودش را در نظر بگيريم وبگوييم ما امروز ديگر تقصيری نداريم ، خدا لعنت كند معاويه هزار ودويست سال پيش را اين همان مصيبتی است كه گرفتار آن هستيم ما خيالمیكنيم اگر ملعونهای صدر اول را لعنت كرديم ديگر امروز ما تقصيری نداريم، ديگر چون روز اول خراب كردند از روز دوم سوم هزارم كاری ساخته نيست ،همان روز اول نبايد اين كار میشد ، حالا كه شده قابل برگشت نيست ، مانمیتوانيم خوب باشيم ، ما بايد راه معاويه را در پيش بگيريم فقط او رالعن كنيم ، كار ديگری نداريم . اين خطر بزرگتری است كه يك فرد در گذشته مورد نكوهش و داوری قراربگيرد به منظور تبرئه زمان حاضر ، در صورتی كه فلسفه آن نفرت تولی وتبری درست عكس اين قضيه است [ و اين اصل ] يعنی تولای شخصيتهای گذشتگانبرای اينكه جامعه حاضر آن را الگوی خود قرار بدهد و تبرا از آن فاسقانبرای اينكه جامعه حاضر ضد آن راه را در پيش بگيرد و آن راه را طرد و نفیكند نه اينكه تبرای گذشتگان برای رفع مسؤوليت جامعه حاضر الان اين بهصورت يك بيماری در جامعه ما در آمده : همواره سرگرم گذشته بودن برایغافل شدن از زمان حاضر كه اگر معاويه ای هم در زمان حاضر وجود داشته باشدتبرئه بشود چون معاويه ای |