. 3 اين رابطه ، ضروری است ، يعنی با وجود آن علت و همه شرايط ، وجودآن معلول قطعی و خلاف ناپذير است ، و با نبودن آن علت يا يكی از شرايطآن ، عدم آن ضروری است ، يعنی وجودش محال است . اين میشود جبر طبيعت پس جبر در طبيعت به اين معنی است كه هر حادثهطبيعی بستگی دارد به يك رشته علل خاص كه با وجود آن علل ، وجود آنحادثه تخلف ناپذير است و با عدم آن علل و يا جانشين شدن يك سلسله عللديگر بجای آن علل ، وجود اين معلول ممتنع است قهرا وقتی ما عليت را درتاريخ قبول كنيم ، ناچار بايد جبر تاريخ را هم بپذيريم ، يعنی بايدبپذيريم كه اگر فلان تحول تاريخی رخ داده است ، عينا مانند اين است كهمیگوييم آب در 100 درجه بخار میشود ، يعنی اگر آبی باشد و حرارت صددرجه ای [ و شرايط لازم نيز موجود باشد ] جبرا و ضرورتا و با پيش بينیصددرصد میشود گفت آب به بخار تبديل میشود حوادث تاريخی هم همين طوراست هر حادثه ای كه رخ داده بستگی دارد به يك سلسله علل خاص با بودنآن علل ، پيدايش اين معلول ، ضروری و غير قابل تخلف است اين میشود جبرتاريخ . اين جبر تاريخ كه بنا به گفته " كارل " تخم لقی بود كه اول بار هگل وبعد ماركس و ديگران شكاندند و در دهان مردم انداختند ، سبب میشود كهمسأله مسؤوليت از بين برود ، يعنی يك نوع تضاد و ناسازگاری ميان جبر ومسؤوليت وجود دارد ، چون مسؤوليت بستگی دارد به آزادی يك موجود آزاد ومختار میتواند مسؤول باشد ، يعنی میشود از او پرسيد : " چرا چنين كردی ؟" مثلا اگر شما برای كسی در كاری مسؤوليت قائل شديد و گفتيد " تو مسؤولاين كار هستی ، اين كار بايد اينگونه انجام شود و اگر غير اين بشودمجازات میشوی " اين با فرض قبول اين است كه او در انجام كارش آزادیو اختيار دارد ، يعنی میتواند اين كار را انجام دهد و میتواند انجام ندهداما اگر او در شرايطی باشد كه اساسا امكان [ انجام آن كار ] برای اونيست ، اينجا ديگر مسؤوليت معنی ندارد و مثل اين است كه نگهبانی |