درباب تكامل تاريخ دو موضوع است كه اينها بايد از هم تفكيك بشوند ،بدين معنی كه يك وقت تاريخ را به معنای سرگذشت انسان در نظر میگيريم [و يك وقت به معنای تفسير سرگذشت انسان تاريخ به معنی اول چنانكه ] قبلاهم گفتيم يعنی يك سلسله حوادث عينی و به عبارت ديگر سرگذشت جامعهانسان جامعه انسان هم يك سرگذشتی دارد و يك عينيتی دارد مانند همهاعيان خارجی ديگر و بالخصوص مانند همه اعيان متسلسل و تاريخدار همان طوركه زمين يك تاريخ طبيعی دارد و حيوانات هر كدام يك تاريخ طبيعی دارندجامعه انسان هم تاريخی دارد و در واقع يك تاريخ طبيعی دارد يك وقت مادرباره تكامل تاريخ كه بحث میكنيم در واقع درباره تكامل انسان و جامعهانسان بحث میكنيم از اين جهت هيچ فرقی نيست ميان جامعه انسان و اشياءديگر ، يعنی همين طور كه مورد مطالعه ما در اشياء ديگر مثلا در نباتاتيك امر صددرصد عينی است اينجا هم مورد مطالعه ما جامعه انسان است كهامری است صددرصد عينی اين كه ما خودمان انسان هستيم سبب نمیشود كه موردمطالعه ما يك امر ذهنی باشد كما اين كه مثلا روانشناسی با اين كه در آن ،صددرصد انسان روی انسان روی روان انسان مطالعه میكند ولی اين دليل نمیشودكه امری ذهنی باشد ، زيرا وقتی كه من مطالعه میكنم ذهن ديگران را مطالعهمیكنم ، يا ذهن خودم را هم باز به عنوان يك امر عينی مطالعه میكنم .در بحث تكامل جامعه ، ما جامعه را مانند يك امر متحول و متكامل درنظر میگيريم آن وقت است كه يك سلسله سؤالات اساسی برای ما دربارهجامعه انسان طرح میشود كه اصلا تعريف تكامل جامعه انسانی چيست ؟ اين كهمیگوييم فلان جامعه پيشرفت كرده ، يعنی چه پيشرفت كرده ؟ در چه پيشرفتكرده ؟ حال شايد مفهوم ( ( پيشرفت " احتياجی به تعريف ندارد عمده ايناست كه در هر چه كمال يافته ، پيشرفت كرده و جلو آمده ، چون گفتيم كمالو نقص به وجود و عدم برمیگردد ، هر چه كه ازدياد پيدا بشود در يك امر ،میگوييم كمال آن امر است درباره كمال و تمام در جلسه پيش |