طبيعت و همچنين رياضيات تا حدی كه در طبيعت میتوان آن را پياده كرد ،ولی دانشهای ديگر تأثيری در اين جهت نداشتهاند . البته اين هم حرف درستی نيست زيرا تمدن و فرهنگ بشر ، نيمی از آنمادی است و نيمی انسانی در اصطلاحی كه امروز میآيند فرق میگذارند ميانتمدن و فرهنگ ، [ میگويند ] تمدن بشر را اختراعات به وجود آورده اماآنچه كه ما آن را " فرهنگ " میناميم و آنچه كه به معنويات بشر مربوطاست مثل اخلاق و دستورهای اجتماعی [ مولود اختراعات نيست ، مولود امرديگری است ] يك بشر منحط از نظر اخلاق هرگز در قسمتهای ديگر هم نمیتواندموفق باشد اين است كه جنبه های معنوی تمدن انسانی نيز بدون شك مؤثربوده اند و فوق العاده هم مؤثر بوده اند ، نمیتواند اينها مؤثر نباشد پساين را شايد نشود يك عامل جداگانه از دانش به شمار آورد . عامل ديگر مسأله خون و نژاد است اين هم يك نظريه ای است در اينكهاكنون بشر نژادهای مختلف دارد : نژاد سفيد ، نژاد سياه ، نژاد زرد ،نژاد سرخ و امثال اينها [ ترديدی نيست ] اين نيز در خور علمای جامعهشناس و روانشناس و شايد طبيعی دانهاست كه مطالعه كنند و ببينند كه آياواقعا اين نژادها از نظر استعداد و نبوغ با يكديگر اختلاف دارند يا نه ؟آيا بعضی از نژادها به اصطلاح فرهنگساز و تمدنساز هستند ولی بعضی نژادهایديگر قريب الافق به حيوان اند ، همين طور كه حيوان نمیتواند تمدنی بهوجود بياورد و فرهنگی ايجاد كند آنها هم نمیتوانند ، و حداكثر فرق آنهابا حيوان اين است كه میتوانند تمدن و فرهنگ نژادهای ديگر را اقتباسكنند ؟ میگويند ارسطو چنين نظريه ای درباب بردگان داشته و بردگی را كه توجيهمیكرده است معتقد بوده كه اساسا نژاد سفيد يا لااقل نژاد يونان يك نژادبرتر و يك نژاد سازنده فرهنگ و تمدن است و نژادهای ديگر اين استعدادرا ندارند ، و به همان دليل كه اسب را به گاری بستن هيچ منع حقوقی نداردكه چرا اسب را به گاری میبنديد ، چرا الاغ را به طويله میبريد و نمیآوريددر كاخ جای بدهيد و واقعا الاغ را در طويله بردن امری |