بنابراين ما تكامل جامعه را اينجور میتوانيم تعريف كنيم : [ به فعليترسيدن ] استعدادهای فطری ای كه در جامعه هست و میتواند به مرحله فعليتبرسد با كشف استعدادها فعليت را میتوان به دست آورد كما اينكه باشناخت فعليت گاهی استعدادها [ كشف میشود ] ( 1 ) البته اين را ما بهطور جزم نمیگوييم كه هميشه قبلا ( قبل از مرحله فعليت ) قوه و امكان رامیتوان به دست آورد و از امكان ، فعليت را ، زيرا گاهی تشخيص آن خيلیمشكل است ، و گاه انسان در خودش استعداد يك امری هست و خودش ازاستعداد خودش بیخبر است ، بعد كه حادثه ای پيش میآيد ، اين استعداد ،خودش را نشان میدهد ، يعنی به مرحله ای از فعليت میرسد و تازه انسانوجود اين استعداد را و در واقع خودش را كشف میكند ، و كمتر كسی است كه[ قبل از آنكه دست به كاری بزند استعداد خود در آن كار را دريابد ، ]مثلا يك نويسنده قبل از اينكه دست به نويسندگی بزند استعداد خودش را درنويسندگی كشف نمیكند بلكه همين قدر كه دست به قلم میبرد میبيند كهاستعداد دارد . بنابراين ، تعريف تكامل روی اين حسابها تا اندازه ای روشن میشود ولیكشف اين مطلب كه كمال انسان در چيست و كمال جامعه انسان در چيست ،میتوان گفت كه اين ، مسأله ای است كه هنوز درباره آن لااقل وحدت نظرپيدا نشده است اين است كه مسأله تكامل خيلی مشكل میشود اصلا ما چرا بحثرا روی جامعه ببريم ، از اول روی خود انسان و فرد ببريم كه ساده تر هست( 2 ) . در اين صورت نيز هنوز نظريه واحدی در جهان پاورقی : . 1 آيا به وسيله كشف استعدادها میتوان فعليت آينده را شناخت ؟ آيابه وسيله شناخت فعليت ، استعداد كشف میشود ؟ انسان نمیتواند بدونتجربه و عمل استعداد خود را كشف كند ، در عمل غالبا خود را كشف میكند ،ولی انسان با يك جرقه عملی میتواند ميزان استعداد خود يا ديگری را كشفكند . ( داستان بوعلی و بهمنيار و خواستن آتش از همسايه ) . . 2 همان اشكالی كه در شناخت انسان كامل و معيارهای آن هست ، به طريقاولی در شناخت جامعه كامل هست . |