بدهد . نمیگوييم بشر صددرصد قادر شده قوانين تاريخ را كشف كند ولی تاحدود زيادی میتواند [ وقايع را ] تعميم بدهد . بنابراين " تعميم " رانمیشود به كلی نفی كرد . مسأله ای را خود مؤلف طرح میكند كه آنهايی كه آمده اند طرح عظيم دادهاند و يكمرتبه برای تاريخ قانون قائل شدند و يك ضوابط ساده ای برایتاريخ [ در نظر گرفتند ] اينها گويی فرض كرده اند كه در اين ضوابط ،ديگر تمام مسائل پيچيده زندگی بشر حل میشود مثل طرحی كه ماركسيسم میدهدكه مسائل را خيلی ساده و كوچك گرفته ، كه اقتصاد است و توليد و كار ، واين شرايط توليدی است كه همه چيز را پشت سر خود عوض میكند اين يك نوعساده انگاری در قضاوتهای تاريخی است كه انسان خيال كند به اين سادگیمیتواند تاريخ را توجيه كند ولی چون مؤلف با وجود اينكه با طرح عظيممخالف است تمايل ماركسيستی دارد ، از آنجا كه ماركس هم حرفهای ضد ونقيض زياد گفته ، به نامه ای از ماركس توجه میكند كه در آن ، ماركساين طرح كلی تاريخ را رد كرده است ، و لهذا وقتی میخواهد سخن پوپرفيلسوف انگليسی در رد ماركس را رد كند اين نظريه ماركس را كه در ردطرح بزرگ آورده ذكر میكند ، در صورتی كه همه میدانند كه ماركس طرفدارآن طرح كلی بوده و خواسته است ادعا كند كه همانطور كه داروين برای زيستشناسی قوانين مشخصی كشف كرد كه [ از نظر او ] ماوراء آن قوانين ، ديگرقانونی نيست و مسأله قطعی است ، تاريخ هم چنين قوانينی دارد .اين بحث كه آيا از تاريخ میتوان درس آموخت يا نه ، تابع همين نظريهاست اگر تاريخ فقط وقايع جزئی باشد و نشود از تاريخ ، اصول كلی استخراجكرد ، اصلا نمیشود درسی از تاريخ آموخت اما اگر تاريخ قابل تعميم بوده واصول كلی داشته باشد میتوان از آن درس آموخت و به تعبير |