يكوقت هست كه ما میخواهيم وظيفه مورخ در اين عصر را بيان كنيم و بههمين دليل مشكلات كارش را توضيح میدهيم كه مورخ نبايد يك حالت سادهدلی داشته باشد و خيال كند هر چه كه در كتب تاريخ گذشته نوشته شده عينحقيقت و عين واقعيت است ، وقايعی كه در گذشته نوشته شده اساسانمیتواند عين حقيقت و واقعيت باشد ، چيزهايی است كه از آينه انديشهمورخ گذشته و مورخ رنگ خودش را به آن وقايع داده خواه از نظر اين كهنوعی تعصب به خرج داده له چيزی و عليه چيزی ، وقايع را تحريف كرده ،دروغ نوشته ، يا حداقل از راه گزينش ، اين خيانت را مرتكب شده ، هيچدروغ ننوشته ولی از راستها آنچه را كه با هدف او منطبق بوده انتخابكرده و آنچه را كه با هدف او منطبق نبوده دور ريخته و قهرا شكل قضيهتغيير كرده است . مثلا در همين تاريخ اسلام يا تراجم و شرح حال ها ما افرادی داريم كهاينها صددرصد راستگو و صادق هستند ، ولی در عين حال نتيجه آنچه كه به ماارائه داده اند با آنچه كه در واقع و نفس الامر بوده ممكن است از جهاتیمتفاوت باشد آنهايی كه در دنيای اسلام تراجم احوال نوشته اند معمولا دو سهگروه بيشتر نيستند ، يكی محدثين هستند كه چون اهل حديث اهل رجال همهستند ، اينها رجال و تراجم و شرح احوال هم نوشته اند ، و ديگر ، عرفا ودراويش هستند اينها هم علاقه ای داشتند به شرح حال نوشتن زيرا به سلسلهمشايخ معتقد بودند محدثين از آن جهت [ شرح احوال مینوشته اند ] كه بهسلسله روات اعتقاد داشتند ، يعنی هر كسی حديث میكرد ( روايت میكرد )از استاد خودش ، او از استاد خودش ، تا میرسيد به زمان ائمه ، و لهذاما يك سلسله كتابها داريم به نام " اجازات " كه اين كتب حاوی شرحاحوال زيادی است ، و به تبع اين اجازات كه از مشايخ بوده شرح حالديگران را هم مینوشتند عرفا هم به نوعی " اجازات " قائل بودند ، يعنی |