در نظر بگيريم حالت قافله ای را پيدا میكند كه گاهی حركت میكند ، گاهیمیايستد ، گاهی از اين طرف میرود ، گاهی از آن طرف ، و احيانا گاهی چندقدم به عقب برمیگردد ، ولی در مجموع هميشه از مبدأ دور و به مقصد نزديكمیشود . اين نظريه ، نظريه درستی است مؤلف میخواهد اين نظريه را انتخاب كندچون بالاخره نظريه انحطاط تمدنها را نمیتوان انكار كرد مسأله تمدن وانحطاط روم و تمدن و انحطاط يونان مهمترين مسأله ای است كه برای اينهامطرح است منتسكيو كتاب مهمش " عظمت و انحطاط روم " است روم در يكمرحله به عظمت رسيد و در مرحله ديگر انحطاط پيدا كرد و از گذشته خودمنحطتر شد بنابراين نظريه ماركسيستها مورد توجه نيست . دور مارپيچی كه ماركسيستها [ نيز بدان ] عقيده دارند ، روی حساب آنهادر حدی است كه به معنی پيروزی موقت نيروهای ارتجاعی و عقب برندهمیباشد ولی اين پيروزی موقت است ، يعنی اينطور نيست كه نيروهای پيشبرنده از بين میروند ، بلكه نيروهای ارتجاعی ، مقداری انقلاب را تأخيرمیاندازند ، و الا با اصول آنها وفق نمیدهد . مصر تمدنی داشته از تمدن هزار سال بعدش خيلی قويتر ، و آن تمدن رفت وديگر برنگشت ، هزار سال دو هزار سال گذشت و برنگشت مسأله ای كه مامیگوييم اين است كه تمدن ، طلوع و افول دارد و اين با نظر ماركسيستهاجور در نمیآيد تمدن طلوع و غروب دارد يعنی در يك جامعه طلوع میكند ،بعد در آنجا به انحطاط كشيده میشود و در جای ديگر طلوع میكند اين سخنحضرت رسول است درباره قرآن كه میفرمايد : « يجری كما يجری الشمس والقمر » ( 1 ) جريان پيدا میكند همانطور كه ماه و پاورقی : . 1 تفسير عياشی ، ج / 1 ص . 11 |