نيست . در نظريه ما مجموع جامعه ها در مجموع زمانها جلو میآيد نه در يكزمان خاص ، يعنی ممكن است قرن چهاردهم از قرن سيزدهم عقب تر باشد ،ولی اين درست مثل اين است كه يك شیء به طرف جلو حركت میكند ، گاهیبرمیگردد ، باز جلو میرود ، باز برمیگردد ، ولی هميشه مجموع جلو رفتن هابيشتر از مجموع برگشتن هاست ، يعنی مثلا ده قدم جلو میرود ، پنج قدمبرمیگردد ، باز ده قدم ديگر جلو میرود ، باز هشت قدم ديگر برمیگردد ، وهمين طور ، ولی در مجموع جلو میرود اين است معنی آنچه كه عرض میكنم ،نه اين كه مثلا ما ايرانيها امروز حتما از ايران ده قرن پيش جلوتر هستيم، يا اين قرن بيستم مسيحی حتما از قرن هفتم مسيحی جلوتر است . اگر با اين بيانی كه فرموديد در نظر بگيريم تقريبا میشود اينطور گفتكه بشريت در مجموع از قديم جلوتر است . يعنی اگر ما مجموع زمانها را و به عبارت ديگر بشر را از روزی كه [تمدن و فرهنگ خود را ] آغاز كرده در نظر بگيريم شك ندارد كه امروزجلوتر است اگر ما بشر امروز را با اولی كه وارد تمدن و فرهنگ خود شدمقايسه كنيم از همه جهت جلوتر است ، و اگر جلوتر نمیبود نمیماند ، يعنیدر طبيعت ، يك موجود اگر صلاحيت برای بقاء نداشته باشد معدوم میشود ،يعنی محال است كه چندين هزار سال بر بشر بگذرد و در تمام اين چندين هزارسال بشر رو به عقب برود و بشر روی زمين [ باقی ] باشد . بنابراين ، آن نظريه هگل و روح زمان ، اگر چه به شكلی كه او گفته ماقبول نداريم ولی به يك شكل ديگر اين مطلب قابل توجه است كه جامعه يكوحدت و يك شخصيت دارد و قهرا همان شخصيتش را میتوانيم " روح جامعه" يا " روح ملت " بناميم چند شب پيش در روزنامه اطلاعات شخصی بهنام " فرهت قائم مقامی " مقاله ای نوشته بود دو سه مقاله اولش بدنبود ولی بعد ديگر مقاله اش به نظرم ارزشی نداشت البته در بحثهايشبعضی |