اثری نمیگذارند . تاريخ حكم قافله ای را دارد كه يك خط معين و يك مسيررا دارد طی میكند آن ، اساس كار است ولی در بين راه برای قافله خيلیقضايای ديگر هم پيش میآيد قافله ای كه در حال حركت است ناگاه يكمنظره خيلی خوش آب و هوا را میبيند و عاشق آن میشود ، میگويد بگذاريددو سه شبانه روز اينجا اطراق كنيم و اطراق میكنند در اينجا فقط همانمنظره بوده كه اينها را به آنجا كشيده ، اگر آن منظره نبود اين واقعه رخنمیداد ، ولی اين يك امر طفيلی و فرعی برای اين قافله است ، كار نهايینيست ، بعد دو مرتبه قافله در همان مسيری میافتد و در همان راهی میرودكه قبلا میرفت . درباب جنگها ما دو جور میتوانيم بحث كنيم يكی اين كه بگوييم همهجنگهای دنيا ريشه اقتصادی داشته است ، يعنی جنگها را جزء حوادث مهمی كهدر تحولات تاريخ مؤثر بوده اند بدانيم ولی خود جنگ را منبعث از عللاقتصادی بدانيم ديگر اين كه بگوييم خير ، جنگها با آن همه عظمتش جزءحوادث مهم تاريخ نيست ، به نظر میآيد كه جزء حوادث مهم است ولی چنيننيست و مسير تاريخ را جنگها عوض نمیكند بله مغول پيدا میشود ، میآيدقتل عام میكند ، مثلا ثلث مردم منطقه ای را میكشد و زندگيها را بر بادمیدهد ، اما در عين حال بعد فراموش میشود ، باز قافله همان راه خودش راطی میكند ، يعنی مسير خود را عوض نمیكند . اگر چه ظاهر بسياری از حرفهايشان اين است كه خير ، جنگها حوادث مهمیاست ولی اين حوادث مهم هم علل اقتصادی دارد كه ويل دورانت نيز روی اينقضيه خيلی تكيه میكند ولی طبق نظريه اينها بايد جنگها را جزء حوادثبزرگ به شمار نياورد ، چون میگويند تكامل ابزار توليد است كه تاريخ راتغيير میدهد و متحول میكند ، يك وقت جنگ مقارن با تحول ابزار توليدهست و يك وقت نيست ، اگر باشد تحول پيدا میشود ، و اگر نباشد خير مثلادر قرون وسطی ، در دوره ای كه آن را " دوره كشاورزی " مینامند خيلیجنگهای بزرگ در دنيا رخ داده ولی دوره عوض نشده |