روبنا را دارد فعلا اگر ما از همين جهت در نظر بگيريم قهرا مسأله اصالتوجدان فكری بشر متزلزل میشود خودشان هم اين مطلب را قبول دارند نه اينكهانكار داشته باشند ، چون طبق اين نظريه ، وجدان هر كسی انعكاسی است ازوضع زندگی مادی او به حكم اينكه در اجتماع ، اصالت از آن ماده است ، وناچار بايد طرز قضاوت هر كسی را در وضع مادی زندگی او جستجو كرد طبق اينفلسفه يك نفر در كاخ و در ويرانه نمیتواند يك جور فكر كند ، جبرا دوجور فكر میكند ، يعنی شرايط زندگی ماديش آن شرايط باشد يا اين شرايطخيلی فرق میكند ، چون فرض اين است كه وجدان انسان اصالتی ندارد جزمنعكس كردن شرايط مادی زندگی ، مثل آينه ای كه وقتی آن را در اين شرايطقرار دهيد آن صورت را منعكس میكند ، در شرايط ديگر قرار دهيد صورتديگری را منعكس میكند ، ديگر آينه نمیتواند يك نوع قضاوت هم در اينبين داشته باشد ، يا خودش را از شرايط خويش آزاد كند . جهت ديگر كه اصالت فكر و اصالت قضاوت را در انسان نفی میكند جنبهمنطقی و ديالكتيكی آن است قسمتی از اين جنبه را هم در بيانات گذشتهگفتيم ولی بعد متوجه شديم كه از يك جهت ناتمام بوده كه حال آن را تكميلمیكنيم . آنجا كه هسته اصلی تفكر ديالكتيكی را تشريح میكرديم گفتيم كه اگر اينتفكر تنها متوجه اين جهت باشد كه اشياء را در حالت حركت و در حالجريان ببيند ، اين امری نيست كه ديگران با آن اختلاف داشته باشند گواينكه اينها سعی دارند كه ديگران را مخالف با اين اصل جلوه دهند ولیواقعيت اينجور نيست اصل تأثير متقابل اشياء در يكديگر هم گفتيم اصلیاست كه مورد انكار نيست اصل تضاد هم اجمالا اصلی است كه مورد انكارنيست ، به معنی تضاد عناصر طبيعت ، و تضاد عناصر اجتماع با يكديگر وحتی تأثيری كه تضاد در حركتها دارد و حركتها در تضادها بعد گفتيم ولی آنچيزی كه هسته اصلی اين تفكر است و به اين دليل تفكر ديالكتيكی را |