سياستش بر اين اساس است و معاويه مردی است كه پايبند هيچيك از اينحرفها نيست او میخواهد به هدف و مقصود برسد ، اگر با عدالت بهتر میشودرسيد ، عدالت ، اگر نه ، تبعيض ، رشوه ، مال مردم خوردن ، از اين گرفتنبه آن دادن ، فريب دادن و نيرنگ زدن ، دروغ گفتن قهرا او موفق میشود وعلی ( ع ) شكست میخورد . همه انسانها اين را احساس میكنند كه اينها برای انسان قيد و محدوديتايجاد میكند با اين حال باز آن اندرون و ضمير انسان فرمان میدهد بهصداقت ، امانت ، عدالت و غيره او دست از فرمان خودش بر نمیدارد اينبرای چيست ؟ میگويد محال است كه انسان در درون خودش نا آگاهانه مطمئننباشد به پايان نيك اين امور كه اينها گم نمیشود و هدر نمیرود در عمقوجدان و ضمير انسان ، نا آگاهانه اين اعتقاد و ايمان هست ای بسا به ظاهرانكار میكند ، میگويد ما نمیدانيم واقعا قيامتی هست ، معادی هست و آيابعد از مردن خبری هست يا نه ، ولی نا آگاهانه در درون خودش به اينحقايق ايمان دارد ، و لهذا صد بار اگر راست بگويد و بدی ببيند ، عدالتكند و ظلم ببيند ، بار صد و يكم باز صداقت و عدالتش را رها نمیكند اينبرای آن است كه در عمق ضمير و وجدان ، و به علم حضوری اين مطلب رااحساس میكند كه زندگی منحصر به اينجا نيست ، دوره دنيا نظير دوره زندگیيك جنين است كه تولدی ديگر در پيش روی او هست ( تعبير از خود اوست )پس احساس تكليف متضمن ايمان به پاداش است ، يعنی متضمن ايمان بهخلود و بقاء نفس است ايمان به خلود نفس يعنی احساس اينكه من باقیهستم و پاداشم را از جهان میگيرم ، گم نمیشود . اين خودش متضمن |