ندارد بلكه ضد ميل در او وجود دارد ، ولی در مجموع وقتی كه حساب میكندمیبيند مصلحت اين است كه دوا را بخورد تصميم میگيرد و علی رغم تنفر وبی ميلی خودش آن دوا را میخورد اراده يعنی تحت كنترل قرار دادن همهميلهای نفسانی و ضد ميلهای نفسانی يعنی تنفرها ، خوفها و ترسها خوف برعكس ميل ، انسان را فراری میدهد ولی اراده گاهی با خوف هم مبارزه میكند، میگويد : ايستادگی كن ، كه اسمش میشود شجاعت . پس اراده نيرويی است در انسان كه همه ميلها و ضد ميلها را ، همهكششها و تنفرها ، خوفها ، بيمها و ترسها را تحت اختيار خود قرار میدهد ونمیگذارد كه يك ميل يا ضد ميل انسان را به يك طرف بكشد ، به عقلمیگويد : جناب عقل ! بيا بنشين محاسبه كن ببين در مجموع ، سعادت ومصلحت چه اقتضاء میكند ؟ هر چه را كه مصلحت اقتضاء میكند بگو ، اجرائشبا من . مطابق اين نظريه ، كار اخلاقی كاری است كه نه ناشی از تسلط يك ميلباشد ولو آن ميل عاطفه محبت باشد [ و نه ناشی از تسلط يك ضد ميل ] يعنیاگر شما مثل يك آدم مجبور ، تحت تأثير عاطفه محبت قرار بگيريد ، ايناخلاقی نيست مثلا شما يكدفعه دلتان میسوزد ، بی اختيار میشويد و كاری راانجام میدهيد میگويند چرا اين كار را كردی ؟ میگوييد : دلم سوخت اين ،ضعف انسان است اگر عاطفه محبت در اختيار عقل و اراده باشد ، در يك جاعقل به اراده میگويد از اين ميل فردی پيروی كن ، و در جای ديگر میگويدپيروی نكن همين طور است در مورد اميال ديگر گرسنه ام ، احتياج به غذادارم ، غذا خوردن مصلحت است اراده به ميل اجازه فعاليت میدهد ، من غذارا از روی ميل میخورم و تا يك |