تكامل و افزونی پيدا میكند اما عوض نمیشود و من ديگری به جای او نمیآيد. داستان بهمنيار و ابن سينا اين قضيه معروف است و در كتابهای خودمان نوشته اند : بوعلی سيناشاگرد مبرزی دارد به نام بهمنيار آذربايجانی كه آذربايجانی هم هست اوابتدا زردشتی بود ( از خاندانهای زردشتی بوده ) ولی اواخر مسلمان شدمیگويند بوعلی اين شاگرد را كشف كرد : روزی بوعلی در دكان نانوايی بودبهمنيار كه بچه كوچكی بود آمد به نانوا گفت كمی آتش احتياج داريم برایآتشگيره يك ذره آتش بده میخواهم ببرم خانه مان نانوا گفت آتش را كهاينجور نمیشود برد ، برو ظرفی بياور فورا اين بچه مشتش را پر از خاكستركرد و گفت آتش را اينجا بگذار بوعلی كشف كرد كه اين ، بچه با هوشیاست رفت سراغ پدر و مادرش ، گفت حيف است كه اين بچه از بين برود ،او را در اختيار من قرار بدهيد ، در آينده مرد فاضلی خواهد شد .بهمنيار ، شاگردی است كه بسياری از افكار بوعلی را او عرضه كرده استخودش هم كتابی نوشته است به نام " التحصيل " كه اين كتاب را شايداولين بار من چاپ كردم ( در ايران كه اول بار ما چاپ كرديم ) و كتاببزرگی هم هست او مباحثه ای دارد با استادش بوعلی بهمنيار معتقد بود كههمه چيز عوض میشود ، نه تنها بدن انسان ، بلكه روان انسان هم عوض میشود. همين طور كه بدن در يك لحظه غير از بدن لحظه |