عواطف ميان علی و زهرا از آن عواطف تاريخی جهان است :
كنا كزوج حمامة فی ايكة |
متمتعين بصحة و شباب (1) |
میگويد ما مثل يك جفت كبوتر بوديم ، از يكديگر نمیتوانستيم جدا بشويمديگر روزگار است، آمد ميان ما جدايی انداخت گاهی علی شب تاريك میرفتكنار قبرستان ، از دور میايستاد با زهرای محبوبش سخن میگفت، سلام میكرد،بعد خودش گله میكرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا جواب میداد :
ما لی وقفت علی القبور مسلما |
قبر الحبيب و لم يرد جوابی |
چرا من ايستاده ام به قبر حبيبم سلام میكنم و او به من جواب نمیدهد ؟ !
ا حبيب ما لك لا ترد جوابنا |
محبوب ، حبيب ! چرا جواب ما را نمیدهی ؟
آيا چون از پيش ما رفتی دوستی را فراموش كردی ؟ ديگر ما در دل تو جايینداريم ؟ بعد خودش جواب میدهد :
قال الحبيب و كيف لی بجوابكم |
و انا رهين جنادل و تراب ( 2 ) |
حبيب به من پاسخ گفت : اين چه انتظاری است كه از من داری ؟ مگرنمیدانی كه من در زير خروارها خاك محبوس هستم ؟ زهرا وصيت كرده بودعلی جان ! مرا كه دفن كردی و روی قبرم را پوشاندی ، زود از كنار قبر مننرو ، مدتی بايست ، اين لحظه ای است كه من به تو نياز دارم علی به دستخودش زهرا را دفن میكند ، با دست خود قبر محبوب را میپوشاند ، خاكهارا میريزد و زمين را هموار و صاف میكند لباسهايش همه غبار آلود شدهاست . گرد و غبارها را از لباسش میپراكند . حالا نوبت اين است كه
پاورقی : 1 ) ديوان اشعار اميرالمؤمنين ، ص 15 در عبارت استاد " متنعمينبصحبة " آمده است . 2 ) الجنة العاصمة ، ص . 358