فقط به منظور اينكه احسانی كرده باشد به ديگری احسان میكند ، میگويند فعلاخلاقی ، مثل دستگيريها . سخن در اين است كه معيار فعل اخلاقی چيست ؟ يعنی چه چيز در آن فعل اولوجود دارد كه آن را فعل طبيعی میكند ، و چه چيز در اين فعل دوم وجود داردكه اين را در يك سطح بالاتری قرار میدهد و نام اين فعل را فعل اخلاقیمیكند ؟ در اينجا مسئله ای مطرح است كه ميان خود فرنگيها مطرح شده استو آن اين است كه آيا منهای دين ، فعل اخلاقی میتواند وجود داشته باشد يانه ؟ يعنی اگر انسان دارای دين و ايمان نباشد آيا تمام افعالش فعلهایطبيعی است و هيچ فعل او رنگ اخلاقی پيدا نمیكند ؟ و يا اينكه مانعیندارد كه انسان جوری تربيت بشود كه بدون آنكه دين و ايمانی در كار باشد، بتواند كار اخلاقی انجام بدهد ؟ در واقع دو مطلب است : يك وقت هستكه میگوئيم فعل اخلاقی يعنی فعلی كه مستقيما دين دستور داده باشد كه نظراول اين بود ، و نظر دوم اين است كه نه ، انسان را میشود به گونه ایساخت كه ملكاتی پيدا كند كه به موجب آن ملكات ، فعل اخلاقی از او صادربشود بعد در اينجا بحث ديگری پيش میآيد كه آيا برای ساختن انسان به اينگونه ، دين ضروری است يا نه ؟ سخن داستايوسكی بعضی گفته اند : اگر خدا نباشد - يعنی اگر اعتقاد به خدا نباشد و انساناينجور فكر كند كه خدايی نيست - همه چيز جايز است . اين جمله ازداستايوسكی معروف است كه گفته است : اگر خدا نباشد ، |