جسارت كردم ، نمیشناختم ، و از اين حرفها مالك گفت : به خدا قسم اصلامن نمیخواستم به مسجد بيايم ، جای ديگر میرفتم به خدا قسم من به مسجدنيامدم جز برای اينكه دو ركعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا بكنم كهخدا از گناه تو بگذرد و تو را هدايت كند اين كار اسمش چيست ؟ يكارزش اخلاقی بسيار عالی درباره ائمه اطهار ، ما از اين جور قصه ها ،حكايات و داستانها الی ماشاء الله داريم . مرد شامی و امام حسين ( ع ) داستانی است كه هم به امام حسن نسبت داده اند و هم به امام حسين ، واين روايتی كه نقل میكنم درباره امام حسين عليه السلام است مردی به نام" عصام بن المصطلق " اهل شام ، آمد در مسجد مدينه مردی را ديد با هيبتو جلال ( 1 ) . نظرش را جلب كرد گفت اين كيست آنجا نشسته ؟ معلوممیشود شخصيتی است يك كسی گفت : حسين بن علی بن ابيطالب ( 2 ) .تاشنيد حسين پسر علی ، گفت : قربة الی الله بروم چند تا فحشپاورقی : 1 ) اين كه میگويم با هيبت و جلال ، نه علی القاعده میگويم ، بلكهتاريخ اين جورمیگويد در زمان معاويه يك كسی میخواست بيايد به شام ،معاويه كه میخواست به او بگويد اگر در مدينه حسين بن علی را ديدی با اوچه جور برخورد داشته باش ، گفت اگر رفتی در مسجد پيغمبر ، ديدی مردی درنهايت جلالت و ابهت نشسته و به فلان شكل هم نشسته ، افرادی دور او راگرفته اند و چنان هيبتش انها را گرفته است كه محسوس و محرز است ،واين علامت و اين علامت ، او حسين بن علی است . 2 ) اكنون سی سال است كه معاويه در شام عليه علی عليه السلام تبليغكرده و چه تبليغهای دروغی ! يعنی به عنوان بزرگترين دشمن اسلام ، كه اساسامردم شام به علی به صورت يك آدمی كه بويی از اسلام نبرده است نگاهمیكردند . > |