دوستی كه برای خودش دوست دارد آن كه از حساب خارج است دوست دارد بهطوری كه كأنه جزء شخصيت خودش است ، يعنی همان طور كه میخواهد به خودشخدمت كند ، میخواهد به آنها خدمت كند نه دوست دارد كه آنها را به نفعخودش به كار ببرد ، بلكه دوست دارد در حدی كه خودش را در خدمت آنهاقرار میدهد چرا ؟ آيا اين يك امر بی منطق است كه در انسان پيدا شده يانه ؟ البته منطق دارد منطق اين هم خداست ، همان اسلام فطری است ، تكليفالهی است انسان با شامه قلب خودش حس میكند كه محبوب واقعیاش آن رااز او میخواهد ، از اين جهت است كه آن را دوست دارد . بنابر اين توجيهصحيح اخلاق همين [ نظريه پرستش ] است . اخلاق از مقوله عبادت و پرستش است هر كدام از اين نظريات همان طور كه ديديد قسمتی از حقيقت را دارد نهتمام حقيقت را تمام حقيقت اين است كه اخلاق از مقوله عبادت و پرستشاست انسان به همان ميزان كه خدا را نا آگاهانه پرستش میكند ، ناآگاهانه هم يك سلسله دستورهای الهی را پيروی میكند وقتی كه شعور ناآگاهانه تبديل بشود به شعور آگاه ، كه پيغمبران برای همين آمده اند (پيغمبران آمده اند برای اينكه ما را به فطرت خودمان سوق بدهند و آن شعورنا آگاه و آن امر فطری را تبديل كنند به يك امر آگاهانه ) آن وقت ديگرتمام كارهای او میشود اخلاقی ، نه فقط همان يك عده كارهای معين ، خوابيدناو هم میشود يك كار اخلاقی ، غذا خوردن او هم میشود يك كار اخلاقی . يعنیوقتی برنامه زندگی ما بر اساس تكليف و رضای حق تنظيم |