فرد ، كه اين داستان مفصل است . سخن سارتر بعضی مثل ژان پل سارتر حرف ديگری گفته اند میگويند خود انسان ، خودنداشتن است انسان يك خود حقيقی دارد و يك خود مجازی كه ناخود است خودحقيقی انسان اين است كه هيچ خود نداشته باشد هر خودی كه شما برای انسانفرض كنيد ، برای او طبيعت و ماهيت و سرشت فرض كرده ايد اصلا انسانيعنی آن موجود بی سرشت و ماهيت ، آن موجودی كه فاقد خود و آزاد مطلقاست جوهر انسان ، آزادی مطلق از همه چيز حتی خود داشتن است خود حقيقیتو خود نداشتن است همين قدر كه يك خود پيدا كردی ، خود حقيقیات را ازدست دادهای . اين هم حرف نامربوطی است ولی قابل تشريح و توضيح هست ، بعدا ان شاءالله به شرح و توضيح آن میپردازم .نظريه ماركسيستها يك نظريه ديگر هم اينجا هست كه نظريه ماركسيستها است . اينها همبالاخره چاره ای ندارند [ جز اين ] كه در انسان دو " خود " تشخيص بدهندچون در انسان اين دو گرايش را نمیشود انكار كرد اينها مدعی هستند كه خودپليد در انسان كه بايد با او مبارزه كرد ، يعنی خود اختصاصی ، و خودشريف در انسان ، يعنی خود اشتراكی چنين اظهار میدارند كه : دورانی بربشر گذشته است كه در آن دوران مالكيت نبوده است و به همين جهت من ومايی در كار نبوده ، ديواری در بين نبوده ، همه |