سبب تسكين خاطر مردم محروم میشود ، خشمشان را نسبت به طبقه حاكم فرومینشاند و آرامش پيدا میكنند ، بنابر اين كار بدی است بگذار هر چهبيشتر نابسامانی وجود داشته باشد تا او بيشتر تحريك بشود و بيشتر خشمبگيرد اينكه شما میخواهيد جلوی آن ستمگر را بگيريد ، اثرش آرام كردنمظلوم است ، بگذار هر چه بيشتر ستم بكند تا اين مظلوم تضادش با اوبيشتر بشود ، فاصله اش با او بيشتر بشود ، شكاف ميان اينها عميقتر بشودكه تا شكاف عميق نشود انقلاب رخ نمیدهد ، و جامعه هم راه تكامل را جز ازطريق انقلاب طی نمیكند پس روح مطلب اين است . حال رسيديم به اصل مطلب. مفهوم تكامل از نظر ماركسيسم گفتيم اگر ما اينطور بگوئيم كه اين مكتب معيار اخلاق را تكامل میداندجای ايراد است و درست هم هست كه كدام مكتب اخلاقی است كه لااقل بهعقيده خودش معيار ضد تكاملی داشته باشد ؟ هر مكتبی به عقيده خودشمعيارهای اخلاقیاش معيارهای تكاملی است پس چه خصوصيتی هست كه اينمكتب چنين ادعايی میكند ؟ اين سؤال البته بجاست و لذا بايد در مقامتوضيح بگوئيم : اين مكتب ، تكامل را با ديد خاص میبيند ، تكامل برای اومفهوم ندارد جز انقلابی كه ناشی از تضادهای درونی جامعه است مكتبهای ديگرقائل به اصلاحات تدريجی و تكامل تدريجی هستند يك مكتب قائل است كه مناگر به اندازه يك ذره هم به جامعه خدمت بكنم همان يك ذره ، گامی درراه تكامل است . اگر من يك ذره هم كار اخلاقی بكنم ، همان يك |