است كه میخواهد از خودش فرار بكند خودش اين را حس میكند كه اگر خودشباشد و خودش ، از خودش رنج میبرد و گويی درونش پر از مار و عقرب استو دائما دارند او را میگزند همان طور كه به شخصی كه از درد شديدی مینالدمرفين تزريق میكنند تا آن درد را حس نكند ، اين سرگرميها و مخدرات ومسكرات و قمارها كه بيشتر در افراد جنايتكار و فاسد العمل پيدا میشودبرای فرار از خود است میخواهد از خودش فرار كند ، و اين چه بدبختی استو چرا بايد انسان خودش را آنچنان بسازد كه نتواند با خودش خلوت كند برعكس ، چرا اهل صلاح ، اهل تقوا ، اهل اخلاق ، آنها كه هميشه ندای وجدانشانرا شنيده و اطاعت كرده اند ، از هر چه كه آنها را از خودشان منصرف بكندفراری هستند ، دلشان میخواهد خودشان باشند و خودشان و فكر كنند چون عالمدرونشان از عالم بيرون واقعا سالمتر است آنكه عالم درونش مثل باغ وحشیاست كه سبعها و درنده ها و گزنده هايش را رها كرده باشند ، از خودشفرار میكند میرود به طرف مخدرات ، ولی اين بر عكس است . ملای رومی میگويد :
پاورقی : 1 ) مثنوی مولوی ، صفحه 345 سطر . 18 |