ذره در نهايت امر به سود تكامل است . مثلا يكوقت ما میخواهيم درخت بهثمر برسد ، و يكوقت میخواهيم ديگ منفجر بشود دو نوع كار است اگربخواهيم درخت به ثمر برسد يا جنين به دنيا بيايد ، مراقبتهای جزئی نافعاست يك درخت را هر چه بيشتر مراقب بكنيم كه كرمی ، آفتی ، شته ای بهآن نرسد ، آب به موقع به آن برسد ، نور به آن برسد ، اگر احتياج به كوددارد به آن برسد ، زمينش اگر احتياج به بيل زدن دارد بيل زده بشود (يعنی يك سلسله مراقبتهای تدريجی ) ميوه اش زودتر و بهتر به ثمر میرسدهمچنين يك جنين كه در رحم است ، هر چه بيشتر مراقبت بشود بهتر وسالمتر به دنيا میآيد اما يك وقت هست كه ما میخواهيم ديگ منفجر بشوداگر میخواهيم ديگ را منفجر بكنيم بايد در آن يك مقدار آب بريزيم ،تمام منافذ را ببنديم ، بعد به آن حرارت بدهيم تا بخار بكند و بخار بهتدريج فشار بياورد تا يكمرتبه اين ديگ منفجر بشود اگر يك روزنه ای ولوكوچك در اين ديگ باز بكنيم مانع انفجار آن میشود پس اين خيلی فرقمیكند كه ما بخواهيم در يك چيزی به قول اينها دگرگونی كيفی و ماهيتی بهوجود بياوريم و نسبت به جامعه چنين ديدی داشته باشيم كه بگوئيم : جامعهماهيتی دارد كه هيچ وقت به طور مسالمت آميز از مرحله ای به مرحله ديگرگام بر نداشته و بر نمیدارد ، هميشه بايد آن را عمل سزارين بكنند ، هميشهبه يك شكل تند و انقلابی و انفجاری مرحله ای را پشت سر میگذارد و بهمرحله ديگر میرسد ، جبرا اينطور است تكامل آن هم تمام تكاملها در گرویهمين است ( اينكه اينها زير بنا را چه میدانند فعلا در مسئله اخلاق فرقنمیكند ، چه آن را زير بنا بدانيم چه رو بنا ) اصلا تكامل جامعه جز ازطريق انفجار آن رخ |