مقصود همان پيكار و جدل و كشمكش درونی است . ای كسی كه در پيكار درونی، در اثر پيروزی ميلها و طبيعت ، خود واقعی را باختهای "
ديگران را تو ز خود نشناخته |
" بيگانه را با خودت اشتباه میكنی ، بيگانه را " من " میپنداری ونمیدانی كه " من " او نيست ، او تو نيستی اينكه خيال میكنی آن " من" تو هستی ، خودت را با غير خودت اشتباه كردهای .
تو به هر صورت كه آيی بيستی ( 1 ) |
كه منم اين ، و الله آن تو نيستی |
گاهی انسان میآيد در مقابل آينه میايستد ، خيال میكند خودش را داردمیبيند . . . ( 2 )
يك زمان تنها بمانی تو ز خلق |
در غم و انديشه مانی تا به حلق |
میگويد اگر میخواهی امتحان كنی كه آيات خودت را كشف كرده ای ياخودت را گم كرده ای ، در خلوتها درك میكنی اگر چند روز انسانهای ديگررا نبينی وحشت تو را از پا در میآورد هميشه میخواهی انسانهای ديگر ،اشياء ديگر را ببينی ، چون گم شده در آنها هستی و خودت را در آنها جستجومیكنی تو اگر خود واقعی را پيدا كرده بودی ، اگر صد سال هم در خلوتمیبودی كه با خود واقعیات میبودی ، يك ذره دلتنگی برايت پيدا نمیشد .
اين تو كی باشی كه تو آن اوحدی |
كه خوش و زيبا و سرمست خودی (3) |
مسئله خود و ناخود ، خودش يك مسئله مهمی است در كلمات پيشوايان دينما اين مطلب ، زياد و به تعبيرات مختلفی آمده است .
پاورقی : 1 ) يعنی بايستی . 2 ) افتادگی از نوار است . 3 ) مثنوی ، ص 345 ، س . 18