كانت میگويد اين تلخيهای پشيمانيها ، اين عذاب وجدانها از كجاست ؟اگر چنين فرماندهی در درون انسان نمیبود انسان خودش از كار خودش راضیبود ولااقل در درونش ناراحتی نداشت ، از بيرون ناراحتی داشت ولی انسانهميشه از درونش احساس ناراحتی میكند میگويد اين امر برای آن است كه آننيرو يك نيروی قبلی است يعنی تجربی نيست ، مطلق است و مثل حكم عقلمشروط به مصلحت نيست ، عام است و در همه جا يك جور صادق است ، برایمن همان اندازه صادق است كه برای شما ، و برای شما همان قدر صادق استكه برای اشخاص ديگر همچنين ضروری و جبری به معنی غير قابل تسليم است ،انسان میتواند خودش را تسليم ديگران بكند ولی هرگز نمیتواند وجدانش راتسليم بكند انسان ممكن است خودش تسليم يك جبار يا تسليم يك عمل زشتبشود ولی وجدان به گونه ای است كه هرگز تسليم نمیشود وجدان آن جنايتكارترين جنايتكاران دنيا هم حاضر نيست تسليم آن جنايتكار بشود يعنیبه او بگويد بسيار خوب ، كار خوبی كردی روی حكم خودش ايستاده مثل يكآمر به معروف و ناهی از منكر ابوذر ماب كه هيچ نيرويی نمیتواند او راتسليم بكند از درون ، انسان را امر به معروف و نهی از منكر میكند سرديوانگيهای بسياری از جنايتكاران كه جنايتهای فجيع مرتكب میشوند و وقتیبه خود بر میگردند آنچنان ناراحت میشوند كه ديوانه میشوند و تاريخ ازمثل اينها زياد سراغ دارد همين است پس تلخی پشيمانی خودش دليل بر اينمطلب است كه واقعا انسان از چنين وجدانی بهرهمند است . |