طبيعت آنطور آفريده شود بعد دستگاههای تربيتی و اخلاقی بيايند و آن نقصو ضعف را بر طرف بكنند و بشر به قدرت انديشه و اراده خودش [ به كمالخويش برسد بنابر اين انسان ] احتياج به يك سيستم اخلاقی دارد . دو نوع اخلاق آنها كه پيشنهاد اخلاق میكنند میدانيم دو دسته هستند يك دسته اساساخلاقشان بر خود خواهی و خود پرستی است ، بر تقويت خود است ، بر تنازعبقا است ، بر طرفداری از خود است ، يك ركن و يك اساس بيشتر برایاخلاق قائل نيستند و آن ، كوشش برای حفظ حيات شخصی است پايه اخلاق آنها" خودی " است مثل اخلاقی كه مثلا نيچه پيشنهاد میكند ، و حتی اخلاقكمونيستی هم چنين اخلاقی است ، اساسش نمیتواند غير از منافع آن هم منافعشخصی باشد ، يعنی مبنای فلسفی كمونيسم اين امكان را به آن نمیدهد كه اخلاقخودش را توسعه بدهد و از مبنای خود يك درجه بالاتر برود از اينها كهبگذريم ساير روشهای اخلاقی و تربيتی كه در دنيا هست و كلماتی را به وجودآورده و فضائلی را اصطلاح كرده اند [ تحت عنوان ] فضائل اخلاقی مثل عدالت، راستی ، درستی ، امانت و غيره ، تمام اين اخلاقها يك نوع مبارزه باخودی است وقتی كه به بشر میگويند راستگو باش و دروغ نگو ، يعنی آنجا كهمنفعت شخصی هست ، به خاطر منفعت شخصی راستی را از دست نده راستی يكنوع پا روی " خود " گذاشتن است همين طور است وقتی به بشر |