است . مثال میزند ، میگويد : من ممكن است ابتدا فكر بكنم كه اگر برومگاو همسايه را بدزدم سود بيشتری خواهم داشت ، ولی وقتی به من بفهمانندكه اگر تو گاو همسايه را بدزدی همسايه هم گاو تو را میدزدد و آن همسايهديگر هم مثلا الاغت را میدزدد ، و تو به جای اينكه يك سود ببری صد زيانمیبری ، بديهی است گاو همسايه را نمیبرم تا گاو مرا نبرند ، و اين خيلیطبيعی است پس فقط بايد به بشر تيز هوشی داد و به او حالی كرد كه آنچهاخلاق ناميده میشود همان چيزهايی است كه سود همگان را در بر دارد اين هميك نوع مكتب اخلاقی كه در واقع ارزشهای اخلاقی را انكار كرده ، يعنی بازمقياس ، منافع شده منتها تا حالا هميشه گفته میشد كه اخلاق چيزی است كهبا منافع تزاحم پيدا میكند و آن كه فلان ارزش اخلاقی را بر منفعت مقدمبدارد كارش اخلاقی است ، ولی اين مكتب میگويد چرا شما میآييد ميانمنفعت و كار اخلاقی تعارض قائل میشويد و بعد میگوييد منفعت را انسان بهحسب طبع خودش دنبالش میرود ، اما كار اخلاقی را روی چه حسابی انجام دهد؟ و بعد میخواهيد برايش يك مقياس و ميزان بيان كنيد و هر كدام چيزیمیگوييد خير ، كار اخلاقی آن كاری است كه در دور دست ، منافع را تأمينمیكند ، و كار غير اخلاقی يعنی كاری كه در آن ، انسان فقط همان نزديكش رامیبيند . ما يك مثال ديگر عرض میكنيم : بچه ای كه میخواهد برود دبستان ،نزديك بين است ، برای همين امروزش فكر میكند ، و متأسف است كه امروزمن بايد بروم مدرسه ، چهار ساعت در آنجا باشم ، بازيهای من فوت بشود ،اينهمه خوشی از من فوت بشود خودش را بين يك خوشی و يك زحمت میبيند :خوشی امروز ، و زحمت امروز تيز هوشی ندارد كه دنبال قضيه را ببيند كهاگر من امروز درس نخوانم بعدها اين درس نخواندن به كجا منتهی میشود ، ودرس خواندن به كجا منتهی میشود ؟ او نمیفهمد ولی پدر و مادر میفهمندآنها سود بچه را میخواهند ، بچه هم سود خودش را میخواهد ، ولی بچه سودخودش را در شعاع كوچك |