اخلاقی میگويد حركت كن ، طبيعت و ميل میگويد بيرون نيا يك وقت انسانحركت میكند و بر ضد طبيعت كار را انجام میدهد ، يك وقت هم با طبيعتموافقت میكند اين جدالها در حيوانات وجود ندارد حيوان است و همانطبيعتش ، حيوان است و همان ميلها هر نحو كه ميل حكم كرد حيوان عملمیكند در حيوان مبدأ ديگری غير از مبدأ ميلها كه فرمانی بر ضد ميلها بدهدوجود ندارد حال ، آنچه میخواهم نتيجه بگيرم چيز ديگر است ، حالتی استكه روانشناسان میگويند و وقتی انسان در خودش مطالعه میكند میبيند حرفحسابی هم هست اين جدال درونی بين چه و چه است ؟ بديهی است بين خود وخود است ، در خارج از خود انسان نيست ، انسان با يك بيگانه ای جدالندارد ، در درون انسان دو نيرو از خود انسان هستند كه با يكديگر درجدالند ، يكی میگويد اين غذا را نخور ، يكی میخواهد بخورد ، هنگام سحريكی میگويد بلند شو ، ديگری نمیخواهد بلند شود ، يكی میگويد فلان حرف رانزن ، ديگری میخواهد ( ميلش اقتضاء میكند ) آن حرف را بزند اين جدال دردرون انسان است مسلم بيگانه ای در اينجا دخالت ندارد ، جدال خود انسانبا خود انسان است ولی مطلب اين است : در وقتی كه ميل طبيعی انسان براراده اخلاقی او پيروز میشود و كاری كه تصميم گرفته بود نكند میكند ، چهحالتی به انسان دست میدهد ؟ حالت شرمندگی و حالت شكست پيش خودشاحساس میكند من شكست خوردم ، درست مثل قهرمانی كه او را فرستاده اندبه ميدان جنگ و با قهرمان ديگری مبارزه كرده و از او شكست خورده ،واقعا انسان احساس شكست میكند بر عكس ، آن وقتی كه اراده اخلاقی بر ميلطبيعی پيروز میشود ، آن زمان كه از سر سفره بلند میشود و میبيند يك ذرهرژيم را |