[ توضيح ويراستار ]
سال 38 هجرى در حالى بر كوفه وارد شد كه تيرگىها از هر سو آن جا را فرا گرفته بود :
خوارج در كنار نهروان شكستى قطعى خورده بودند ، ولى همان چند نفرى كه زخمدار و يا زنده از آنان باقى ماندند ، جراحتى عفونى در بدن امّت اسلامى بودند و پيوسته در فساد همه اعضاى بدن مىكوشيدند ،
مصر مورد تاخت و تاز عمرو بن عاص و عوامل معاوية بن أبى سفيان قرار داشت و فرياد استمداد محمّد بن ابى بكر ، كه بوسيله امام در كوفه منتشر مىشد ، در هيچ گوشى فرو نمىرفت ،
تاخت و تازهاى دزدانه و وحشتگسترانه سرداران بزدل و جنايت پيشه معاويه بر گوشه و كنارهاى عراق ، روحيه مردم عراق را متزلزل و اخلاق اجتماعى و انقلابى آن مردم را به تباهى كشانيده بود ، و در برابر فريادهاى روشنگرانه ، هشدار دهنده و سرزنش آميز امير المؤمنين ،
جز بهانههايى پوچ و ميان تهى چيزى ابراز نمىداشتند .
در چنين جوّى كه امام به زحمت توانسته بود نيرويى به عنوان تلايهدار به يارى محمد
[ 706 ]
به سوى مصر گسيل دارد ، خبر ناگوار شهادت فجيع فرزند خوانده امام و نور چشمش محمد ابن أبى بكر به او رسيد . فرمان داد آن نيروى امدادى باز گردد ، مالك اشتر ، دست راست امير المؤمنين ، هم همين چندى پيش ، در ميانه راه مصر ، بوسيله عوامل معاويه مسموم شده بود . امير المؤمنين زمينگير شد . با اين عوامل و افراد چه مىتواند كرد ؟
در همين شرايط چند تن از نزديكترين ياران امام ، به نزد او آمده پرسش هميشگى را تكرار مىكنند : يا امير المؤمنين ، چه شد كه تو پس از پيغمبر از حقّت محروم شدى ؟
امير المؤمنين پاسخ مىدهد : اين هنگام چه جاى چنين سؤالى است ؟ مگر نمىبينيد كه مصر به دست عمرو عاص افتاده است و محمد بن ابى بكر كشته شده است ؟ امّا براى اينكه پرسش مطرح شده متعلّق به همگان است ، براى اينكه امام بدين پرسش پيوسته پايانى قانع كننده دهد ، و تاريخ بيست ، سى ساله از رحلت پيامبر اكرم تا آن روز را آن چنانكه هست روشن كرده باشد ، منشى خود را فرا مىخواند و حوادث آن دوره را بر او فرو مىخواند ، و از آن گروه پرسشگر مىخواهد گواه اين نامه تاريخى باشند ، و در نماز جمعه بر همگان خوانده شود ، اگر آشوبگرى خواست با سر و صدا بانگ حقيقت به گوش خواستاران آن نرسد ، بىآنكه بهانهاى به دست چنين افرادى داده شود ، او را به حاكميت قرآن بخوانند و نگذارند ، واقعيتهاى تاريخى و اجتماعى به همين زودى دستخوش آشوب و عوامفريبى و جنجالهاى هوچيان گردد .
ببينيد اوضاع اجتماعى چگونه است ، و روحيّات دوستان و شيوههاى عمل دشمنان چگونه است كه امير المؤمنين از بيان واقعيتها در چنان شرايطى بيم دارد ، و حال كه بر اثر ايجاد شدن موقعيتى مىخواهد آنها را بدين گونه به آگاهى عموم برساند ، عدهاى را به شهادت مىطلبد ، و آنان را بدان شيوه برخورد و واكنش راهنمايى مىكند .
خطبه حاضر كه بيان روحيه زن بطور عام ، در شرايط گوناگون زندگى است ، بخشى از همان نامه تاريخى روشنگر است . سيد رضى آن نامه را قطعه قطعه كرده به صورت چند خطبه و يك نامه در آورده است .
برخى از افراد مايلند صحت انتساب اين سخن به امير المؤمنين را رد كنند ، و برخى ديگر به توجيه و تفسير كلماتش مىپردازند ، و برخى ديگر آن كلمات و اصطلاحات را به همان مفهوم كه در حال حاضر در ميان ما وجود دارد بيان مىكنند ، در حالى كه :
1 اين نامه تاريخى سندى استوار دارد ، چنانكه در ابتدا نشان داده شد ،
2 اين سخن را امير المؤمنين ، اگر چه درباره عايشه و شركت او در جنگ جمل بيان فرموده ، ولى روى سخنش با همه زنان و براى هميشه مىباشد ،
[ 707 ]
3 ايمان ، چنانكه امير المؤمنين خود در ذيل سخن توضيح مىدهد ، به معنى ايمان و اعتقاد به خدا و پيغمبر و ديگر اصول و فروع اعتقادى نيست ، زيرا آن ايمان در زن و مرد يكسان است و ميزان آن را تنها خدا مىتواند تعيين كند ، بلكه ايمان مورد اشاره امير المؤمنين ، بهره بردن از عمل و عبادات و كم شدن نصيب زن بطور قهرى در روزهاى قاعدگى از اين نتيجه است ، چنانكه نقص حظّ زن ، نصف شدن بهره او از ميراث است ،
و نقص عقل او را امير المؤمنين از آن جهت مىداند كه شهادت دو زن برابر با شهادت يك مرد است ، بنابر اين عقل ، بدين اعتبار ، بر خلاف تفكّر رايج ، از ويژگيهاى انسانى نيست ،
عقل نيرويى است حسابگر و خشن كه هر چه انسان با مسايل سخت زندگى و سود و زيان بيشتر برخورد مىكند ، نيرومندتر مىشود . البتّه عقل به اصطلاح عرفانى و كلامى موضوع ديگرى است . آنچه مورد بحث است آن نيرويى است كه در انسان با واقعيتها رو به رو است . اين نيرو در مرد بيشتر تقويت مىشود ، زيرا احساسات و عواطف در او كمتر است و با خشونتها سر و كار دارد ، و در هنگام مشاهده حادثهاى آنرا دقيقتر و بدون دخالت عواطف در ذهن نگاه مىدارد ، و سپس بيان مىكند ، بر خلاف زن كه عواطف و احساسات ، لازمه زندگى مادرانه او است ، و بطور عادى بر همه ابعاد زندگى او اثر مىگذارد .
بنابر اين وصفى كه امير المؤمنين از زن مىكند ، از ارزش انسانى او نمىكاهد ، بلكه واقعيتهاى موجود را براى ما روشن مىگرداند .
[ 708 ]
79 نواقص النّساء و من كلام له عليه السّلام لبعض أصحابه بعد فراغه من حرب الجمل في ذمّ النّساء التّعريف بالنّساء في واقع الحياة
معاشر النّاس . إنّ النّساء نواقص الإيمان ، نواقص الحظوظ ، نواقص العقول ، فأمّا نقصان إيمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّيام في أيّام حيضهنّ ،
و أمّا نقصان عقولهنّ فشهادة الإمرأتين منهنّ كشهادة الرّجل الواحد ، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرّجال . ( 1 ) فاتّقوا شرار النّساء ، و كونوا من خيارهنّ على حذر ، و لا تطيعوهنّ في المعروف حتّى لا يطمعن في المنكر . [ 1 710 ] ( 2 )
[ 709 ]
79 كمبودهاى زن از سخنان آن حضرت است به يكى از ياران خود در مذمّت زنان پس از پايان كارزار جمل شناسانيدن زن در واقعيت زندگى
گروه مردم همانا زنان ايمانشان ناقص ، بهرهشان ناقص ، عقلشان نيز ناقص است ، امّا ( دليل تشريعى بر ) نقصان ايمانشان آنست كه در ايّام قاعدگى از نماز و روزه بازنشسته مىگردند ، و نقصان عقلشان از آن جهت است كه گواهى دو زن مانند گواهى يك مرد است ، و نقصان بهرهشان نيز بنابر همين است كه ميراثشان نصف ميراث مردانست . ( 1 ) پس از زنان شرور بپرهيزيد ، و از نيكانشان بر حذر باشيد ، آنان را در معروف اطاعت نكنيد ، تا ( به اطاعت شما از خودشان ) در منكر طمع نبندند . [ 1 711 ] ( 2 )
[ 710 ]
[ 1 708 ] ما روي مثل هذا الكلام في مصادر أخرى :
الف « تذكرة الخواص » لسبط ابن الجوزي :
ذكر علماء السير : أنّ عليّا ( ع ) لمّا فرغ من الجمل صعد منبر البصرة فخطب الناس و قال :
« إنّ النّساء نواقص الإيمان ، نواقص الحظوظ ، نواقص العقول ، أمّا نقصان إيمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّيام شطر أعمارهنّ ، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرّجال ، و أمّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين منهنّ كشهادة رجل واحد . فاتّقوا شرار النّساء ، و كونوا من خيارهنّ على حذر ، و لا تطيعوهنّ في معروف حتّى لا يطمعن في منكر » . ثم قال : يا أهل البصرة ، يا جند المرأة . . . » . ( ص 79 ) .
ب « كشف المحجّة لثمرة المهجة » للسيّد ابن طاووس :
ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب الكليني ، رفع اللّه درجاته ، عن عليّ بن إبراهيم ( ره ) بإسناده قال :
كتب أمير المؤمنين عليه السّلام بعد منصرفه من النهروان ، كتابا و أمر أن يقرأ على الناس . . .
« و كان طلحة يرجو اليمن ، و الزّبير يرجو العراق ، فلمّا علما أنّى غير مولّيهما استأذناني للعمرة يريدان الغدر ، فأتيا عايشة و استخفّاها ، مع كلّ شيء في نفسها عليّ .
و النّساء نواقص الإيمان ، نواقص العقول ، نواقص الحظوظ ، فأمّا نقصان إيمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّيام في أيّام حيضهنّ ، و أمّا نقصان عقولهنّ فلا شهادة لهنّ إلاّ في الدّين ، و شهادة امرأتين برجل ، و أمّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرّجال . . . » . ( نهج السعادة ،
باب الكتب ، ج 2 ، ص 226 ) .
[ 711 ]
[ 1 709 ] ترجمه روايات منابع ديگر :
الف « تذكرة الخواص » نوشته سبط ابن الجوزى :
شرح حال نويسان گفتهاند : همينكه على ( ع ) از جنگ جمل فراغت يافت بر منبر بصره بالا رفته براى مردم سخنرانى كرد و گفت :
زنان در ايمان و بهرهها و خردها دچار كمبودند ، كمبود ايمانشان ، بازنشستگى از نماز و روزه در بخشى از زندگيست ، و كمبود بهرهها ، نيم مردان ميراث بردنشان است ، و كمبود در خرد ، از آن جا است كه گواهى دو زن برابر با گواهى يك مرد است . پس از زنان بدبپرهيزيد ، و از خوبانشان هش داريد ، و در كارهاى پسنديده تنها به خاطر دستور دادن زنان فرمان نبريد تا در كارهاى ناپسند هش داريد ، و در كارهاى پسنديده تنها به خاطر دستور دادن زنان فرمان نبريد تا در كارهاى ناپسند چشمداشت فرمانبردارى از شما را در سر نپرورانند . سپس گفت : مردم بصره ، اى سپاهيان زن . . .
ب « كشف المحجّة لثمرة المهجّة » نوشته سيد ابن طاووس :
ثقة الاسلام كلينى ، كه خدا پايههايش را برتر برد ، از على بن ابراهيم به اسناد خود روايت كرده گفت : امير المؤمنين عليه السّلام پس از بازگشت از نبرد نهروان نامهاى نوشت و فرمان داد براى مردم خوانده شود . . .
طلحه اميد به استاندارى يمن مىداشت ، و زبير به عراق ، چون دانستند كه من آن دو را به استاندارى اين دو ايالت گمارنده نيستم از من دستورى خواستند به حجّ عمره روند ، ليكن مىخواستند پيمانشكنى كنند ، پس به نزد عايشه رفتند و او را ، با توجّه بدانچه عليه من در دل داشت ، به سبكى بر انگيختند .
در حالى كه زنان در ايمان ، خرد و بهره دچار كمبودهايى هستند ، كمبود ايمان آنان در نتيجه بازنشستن از نماز و روزه در روزهاى قاعدگيشان است ، و كمبود خردهايشان بدان علّت گفته مىشود كه جز درباره بدهكارى گواهيشان پذيرفته نيست ، و گواهى دو زن با گواهى يك مرد برابر است ، و كمبود بهرههايشان نيز از آن جهت است كه مرده ريگهايشان نصف بهره مردان مىباشد . . .
[ 713 ]