[ توضيح مترجم ]
صفّين [ بر وزن سجّين ] را جغرافيدانان از سرزمين بين النهرين كه ميان دجله و فرات است شمردهاند ، ولى علماى تاريخ آنرا از سرزمينهاى سوريه دانستهاند كه امروز از ولايت حلب شمرده مىشود .
در ذى حجّه [ يا به روايتى در 25 شوّال ] سال 36 هجرى لشكر امير المؤمنين عليه السلام با لشكر معاويه در اين سرزمين رو به رو شدند . ماههاى ذيحجّه و محرّم را چون شهرهاى حرامند به فرستادن نمايندگان و گفتگو گذراندند . روز چهارشنبه اول ماه صفر سال 37 جنگ شروع شد . تا يك هفته هر روز فرماندهانى از سران قبايل با لشكر خود از دو طرف ، ميدان جنگ را تا شب گرم مىداشتند . چنين بود تا شب چهارشنبه ديگر . در آن شب امير المؤمنين سران لشكر را خواست و آنان را فرمان داد كه شب را به تدارك بپردازند كه فردا فرمان حمله عمومى خواهد داد ، آثار فجر كه در افق نمايان گشت ، گويا به رنگهاى گوناگون خود منظره هولناك روز را در ميان پرده تاريك شب نمايش مىداد . طرفين بانگ نماز بر داشتند ، پس از نماز سران سپاه به آرايش لشكر مشغول شدند . چون آفتاب از افق سر زد فرمان حمله از مراكز فرماندهى صادر شد . دو لشكر با هم در آويختند ، ميدان صفّين درياى متلاطمى گرديد ، اين كولاك از صبح چهارشنبه تا نزديك ظهر جمعه آرام نگرفت . نزديك ظهر جمعه كه اشتر با جناح راست سپاه پيش مىرفت و آثار شكست در لشكر شام مشاهده مىشد ميدان كارزار آخرين مراحل خود را مىپيمود كه ناگاه در ميان دو لشكر قرآنها بالاى نيزهها مشاهده شد . كسانى با فرياد بلند مىگفتند بياييد كتاب خدا را حكم قرار دهيد ، براى سرحدات اسلامى كسى باقى نمانده مسلمانان نابود شدند ، لشكريان اسلام از پاى در آمدند بيشتر لشكريان عراق فريب اين حيله را خوردند و امير المؤمنين را وادار به متاركه كردند .
اشتر را كه تا قلب لشكر شام پيشرفته بود برگرداندند و امير المؤمنين را واداشتند كه به حكميّت ابو موسى اشعرى از طرف اهل عراق تن در دهد . در ميان [ سپاه جمعى كه ابتدا با اصرار خواستار حكميّت بود ناگهان ] حكميّت را مخالف با كتاب خدا دانسته از اين امر خارج
[ 113 ]
گشتند و خوارج ناميده شدند .
امير المؤمنين از اين جنگ خونين برگشت در حالى كه عموم مسلمين از اين جنگ متأثر بودند ، در حدود نود هزار نفر كشته شده بود ، و اين تعداد علاوه بر ده هزار نفرى بود كه در جنگ جمل از ميان رفته بودند . بانگ نوحه و ناله از عموم خانههاى عراق بلند است . از طرف ديگر ، تبليغات سران سياست و مخالفين با حكومت حقّه على ( ع ) با منظره هولناك صفّين آثار خاصى در نفوس مردم گذاشته ، دستهبنديهاى مختلف پديد آمده ، رشته امور مسلمين گسيخته است . فتنهها از هر طرف مانند طوفان و گردباد بر مىخيزد . آفاق جهان اسلام تاريك و دلها دچار اضطراب و تشويش شده ، هدف دين از دست رفته ، هر كس در انديشه خود براى دين تأويلى مىكند و در سر خود نقشه حكومتى مىكشد . بيشتر سپاهيان و مخلصين امير المؤمنين خود را باختهاند و حيرت آنان را فرا گرفته است ولى نظرشان به قائد حق است كه روحيه او بعد از اين جنگ و فتنههايى كه مقدماتش آشكار شده چگونه است .
در چنين موقعيتى اين خطبه را ايراد فرمود . خلاصه مطالب خطبه :
حمد و سپاس خداوندى راست كه توجه به نعمتهاى بىپايان او نعمت را مىافزايد ،
و دلهاى مضطرب را آرام مىسازد و از لغزش نگاه مىدارد . كمك جستن از اين مبدأ است كه روحيه را قوى مىكند و در برابرى با حوادث دل را چون كوه استوارى مىبخشد . هر كس با اين منبع نيرو متصل شد زبون نشود ، همين است مخزن حقيقى نيرو ، جز آن در مقابل پيشامدهاى بزرگ پايدارى ندارد : شهادتى به توحيد مىدهم با صميم قلب و اخلاص كامل و به همين قدرت يكتاى بىپايان در امور هولناك متمسكم ، و براى پيشامدها آنرا ذخيره دارم .
استوارى ايمان و باز شدن درهاى خير و قابليت عنايات حق و درهم شكستن حكومت شيطان جز به اخلاص در توحيد نشايد . آنگاه شهادت به رسالتى مىدهم كه دينش روشن و آثارش واضح و كتابش نوشته و باقى ، و دستوراتش محكم و نورش هويدا و فرمانش قطعى است ، با اين رسالت شبهات از ميان رفت و اوهام پراكنده شد و عقلها به جنبش آمد ، و عواقب هر بدى آشكارا گشت . با چنين رسالت و دينى براى هيچكس شبهه نمىماند و تصميم ايمانى متزلزل نمىگردد ، اين پيمبر آنگاه بر انگيخته شد ، كه ابرهاى فتنه جاهليت و شب ديجور آن رابطه دين را گسيخته و كشتى يقين را مضطرب نموده ، هر كس راهى پيش گرفته بود و اختر هدايتى در آفاق تاريك را نمىدرخشيد . رهبرى در تمام گيتى نبود ، نسيمى از رحمت حق نمىوزيد ، هر قائدى كه بر مىخاست ، جز يار شيطان و محرك اوهام نبود .
روح ايمان به دست لشكر شيطان و هواها زبون گشته و آثار راه حق از ميان رفته بود ، مردم جملگى مطيع شيطان شده و زمام امور خود را به دست او سپرده بودند ، به بيراهه آنها را
[ 114 ]
مىكشيد و در هر گوشهاى به نام آن پرچمى بر پا بود ، و مردمى بيرق او را به دوش مىكشيدند . جهان ميدان تاخت و تاز اين سركش خود خواه بود .
مردم جهان در زير لگد آن پليد عقلهايشان فرسوده و فضايلشان خورد گشته ، همه سرگشته همه گم گشته ، خواب از چشمها پريده ، دانشمندان زبانشان بربسته و بيخردان بر كرسى كرامت نشسته بودند .
امروز دنباله همان روز جهالت است و ظهور باقيماندههاى آنست ، من دوم شخصى هستم كه با شخص مقدس رسالت قيام كردم . اينك همان شخصيت است كه قيام كرده به كندن ريشههاى آثار جاهليت كه نمو كرده است مىكوشد . ما خانواده آل محمّد ( ص ) محل اسرار وحى و ظرفيت علم حق و جايگاه حكمت الهى مىباشيم . گنجينه رموز دين و مركز حق ماييم . دين به اين خانواده بر پا شده است و قامتش راست گشته و هميشه نيز چنين است . بايد در اين فتنهها نيز به نور علم و هدايت ما پناهنده شويد ، اين فتنهها از مردميست كه تخم فجور جاهليت را با خود به اسلام آوردند و در سرزمين اسلام افشاندند و با آب غرور آبياريش كردند ، معاويه و پيروانش نمو همين بذرها است ، دستگاه آن ارتجاع اوضاع جاهليت است ولى به نام و رنگ اسلام . در بصيرت به حق ، هيچ كس را نمىتوان مانند آل محمّد دانست ، نعمت هدايت از آنان به ديگران رسيده اساس دين و ستون يقين آنان هستند . بايد افراطى و تفريطى به سوى آنان برگردند ، و در زير لواى آنان گرد آيند . آنها در مدرسه وحى تربيت شدهاند و متخصص ولايت و حكومت حق هستند . خدا پرستى و فضايل و رموز دين به وراثت خونى بدانان منتقل شده است . امروز حقّ به مركز خود برگشته و محور دين مستقر شده است . به حق گراييد و به خود اضطراب راه ندهيد و در برابر حوادث جاهليت پايدار باشيد .