[ توضيح مترجم ]
سقيفه بنى ساعده محلّى است كه پس از رحلت رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ،
مهاجرين و انصار در آن جمع شدند تا خليفه معين كنند . قريش براى فضيلت خود بر ديگران و استحقاق خلافت مىگفتند : ما شجره نبوتيم ، يعنى پيغمبر از قبيله و خاندان ما است ،
لذا خلافت هم حقّ ما است . انصار سرانجام گفتند : از ما اميرى باشد و از شما هم اميرى . امير المؤمنين و بنىهاشم به تجهيز پيغمبر ( ص ) مشغول بودند ، چون خبر سقيفه و گفتگوى قريش با انصار به او رسيد ، فرمود : امّا انصار حقّ امارت نداشتند ، زيرا رسول خدا درباره آنان وصيت كرده است ، و امّا قريش براى فضيلت خود به شجره نبوت احتجاج كرد ولى ميوه درخت را كه اهل بيت بودند ضايع گذارد .
[ 626 ]
66 إضاعة الثمرة و من كلام له عليه السّلام في معنى الأنصار الإحتجاج في الإمارة
قالوا : لمّا انتهت إلى أمير المؤمنين عليه السّلام ، أنباء السّقيفة ، بعد وفاة رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ، قال عليه السّلام :
ما قالت الأنصار ؟
قالوا : قالت منّا أمير و منكم أمير . قال عليه السّلام :
فهلاّ احتججتم عليهم بأنّ رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ، وصّى بأن يحسن إلى محسنهم و يتجاوز عن مسيئهم ؟
قالوا : و ما في هذا من الحجّة عليهم ؟ فقال عليه السّلام :
لو كانت الإمارة فيهم لم تكن الوصيّة بهم [ 1 628 ] ثمّ قال : فماذا قالت قريش ؟
قالوا : احتجّت بأنّها شجرة الرّسول ، صلّى اللّه عليه و آله .
فقال عليه السّلام : احتجّوا بالشّجرة و أضاعوا الثّمرة .
[ 627 ]
66 ضايع كردن ميوه از سخنان آن حضرت عليه السّلام درباره انصار است دليل آوردن درباره امارت
گفتند : چون خبرهاى غير منتظر سقيفه ، پس از رحلت رسول خدا ،
صلّى اللّه عليه و آله ، بدان حضرت رسيد ، فرمود :
انصار چه گفتند ؟
عرض كردند : انصار گفتند : از ما اميرى باشد ، از شما هم اميرى . آن حضرت گفت :
پس چرا با آنان احتجاج نكرديد بدين كه رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ، درباره آنان وصيّت كرده كه به نيكانشان احسان ، و از بدانشان گذشت شود ؟
گفتند : اين وصيت چه حجّتى عليه آنان است ؟ آن حضرت گفت :
اگر خلافت و امارت در ميانشان بود ، وصيت درباره آنان نمىشد . [ 1 629 ] آنگاه گفت : قريش چه گفتند ؟
گفتند : چنين استدلال كردند كه آنان از درخت پيامبر خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ،
هستند .
پس آن حضرت عليه السلام گفت : به درخت استدلال كردند ولى ميوه درخت را ضايع ساختند .
[ 628 ]
[ 1 626 ] ما روي مثل هذه الكلمات في مصادر أخرى :
الف « إثبات الوصيّة » للمسعودي :
و اتصل الخبر بأمير المؤمنين عليه السّلام ، بعد فراغه من غسل رسول اللّه ( ص ) ، و تحنيطه و تكفينه و تجهيزه و دفنه بعد الصلوة عليه ، مع من حضر من بني هاشم و قوم من صحابته ، مثل سلمان ، و أبي ذر ، و المقداد ، و عمّار ، و حذيفة ، و أبي بن كعب ، و جماعة نحو أربعين رجلا ، فقام خطيبا ، فحمد اللّه و أثنى عليه ، ثمّ قال :
« إن كانت الإمامة في قريش ، فأنا أحقّ قريش بها ، و إن لا تكن في قريش ، فالأنصار على دعواهم » . ( ص 123 ) .
ب « البصائر و الذخائر » لأبي حيّان التوحيدي :
قيل : لمّا فرغ عليّ بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، من دفن النبيّ ، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ،
سأل عن السّقيفة ، فقيل له : إنّ الأنصار قالت : « منّا أمير و منكم أمير » . قال :
« ضلّ القوم و اللّه ، قال رسول اللّه ( ص ) : يقبل من محسنهم ، و يتجاوز عن مسيئهم ، فكيف تقع الوصاية بهم و الأمر فيهم ؟ » . ( ج 2 ، ص 247 ) .
[ 629 ]
[ 1 627 ] ترجمه روايات ديگر :
الف « اثبات الوصيّة » نوشته مسعودى :
پس از رحلت رسول خدا ، و فراغت يافتن امير المؤمنين عليه السّلام از غسل و كفن و دفن و آماده سازى او و نماز خواندن بر آن حضرت ( ص ) ، همراه با عدهاى از بنى هاشم كه حضور داشتند و گروهى از ياران رسول خدا مانند سلمان ، ابو ذر ، مقداد ، عمّار ، حذيفه ، ابى بن كعب و جمعيتى ديگر حدود چهل نفر ، خبر به او رسيد . پس براى خطبه خواندن به پا خاسته پس از سپاس و ستايش خدا گفت :
« اگر امامت در قريش باشد ، پس من از همه آنان بدين امر شايستهترم ، و اگر در قريش نباشد ،
پس انصار بر ادعاى خود حق دارند » .
ب « بصاير و ذخاير » نوشته ابو حيّان توحيدى :
گفتهاند : همينكه على بن ابى طالب ، رضى اللّه عنه ، از دفن پيامبر ، صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، فراغت يافت ، از جريان سقيفه پرسيد ، به وى گفته شد : انصار گفتند : اميرى از ما و اميرى هم از شما زمام را به دست گيرد . گفت :
« به خدا قسم گمراه شدهاند آن مردم : رسول خدا ( ص ) گفت : از نيكوكارشان پذيرفته مىشود ،
و از بدكارشان گذشت مىشود ، چگونه در حالى كه امر زمامدارى در ميان آنان هست ، وصيت برايشان صورت مىگيرد ؟ » .
[ 630 ]