حكومت دوّم اسلام
در دوره دوّم خلافت ، عرب كاملا قوى گشتهامم عالم در برابر نيروى آن سر فرود آوردند و يكسره بواسطه توجّه به فتوحات و انصراف از تربيت و غرور فاتحيت ، عصبيتهاى قومى
[ 132 ]
و نژادى و طبقاتى در عرب زنده گرديده بود و عرب نو مسلمانى كه بايد پس از پيغمبر سرپرستى مثل شخصيت اوّل بالاى سر داشته باشد ، بواسطه فقدان آن بر سركشى خود افزودند و مركزيت خلافت را مردمانى مغرور و خشن تشكيل دادند و براى سرپرستى خود چنين مردى را برگزيدند . مساوات اسلامى از ميان رفت ، غير عرب موالى ناميده شد ، توجه به حقايق فراموش گشت . در عوض تربيت معنوى امم عالم ، به توسعه فتوحات و به دست آوردن غنايم مىكوشيدند ، عناصر مختلف در حوزه اين حكومت خشن زمامدار شدند ،
طبقه طلقاء كه پستترين مردم در نظر اسلام بودند بر سر كار آمدند ، حزب بنىاميه خود را قوى كردند : « فصيّرها فى حوزة خشناء . . . » .