6 منها في صفة خلق آدم عليه السّلام
ثمّ جمع سبحانه من حزن الأرض و سهلها و عذبها و سبخها ، تربة سنّها بالماء حتّى خلصت ، و لاطها بالبلّة حتّى لزبت ، فجبل منها صورة ذات أحناء و وصول ، و أعضاء و فصول ، أجمدها حتّى استمسكت و أصلدها حتّى صلصلت ، لوقت معدود و أجل [ 1 ] معلوم . ( 10 ) ثمّ نفخ فيها من روحه فمثلت إنسانا ذا أذهان يجيلها و فكر يتصرّف بها ،
و جوارح يختدمها ، و أدوات يقلّبها و معرفة يفرق بها بين الحقّ و الباطل و الأذواق و المشامّ و الألوان و الأجناس ، معجونا بطينة الألوان المختلفة و الأشباه المؤتلفة و الأضداد المتعادية و الأخلاط المتباينة ، من الحرّ و البلّة و البلّة و الجمود و المساءة و السّرور . ( 11 ) و استأدى اللّه سبحانه الملائكة وديعته لديهم ، و عهد وصيّته إليهم ، في الإذعان بالسّجود له و الخنوع لتكرمته ، فقال سبحانه : ( اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبليس ) 3 و قبيله ، اعترتهم الحميّة ، و غلبت عليهم الشّقوة ، و تعزّزوا بخلقة النّار ، و استوهنوا خلق الصّلصال ، فأعطاه اللّه النّظرة استحقاقا للسّخطة و استتماما للبليّة و إنجازا للعدة ، فقال : ( إنّك من المنظرين إلى يوم الوقت المعلوم ) 4 ( 12 )
[ 1 ] اين كلمه در همه نسخههاى خطّى « و أجل » مىباشد ، و در نسخههاى چاپى موجود « و أمد » ، كه كلمه « اجل » به معنى سر رسيد است ، و كلمه دوّم به معنى سر انجام و پايان است .
-----------
( 3 ) منطوق و مفهوم آيات : 34 البقرة ، 11 الأعراف ، 61 الإسراء ، 50 الكهف و 116 طه .
-----------
( 4 ) منطوق و مفهوم آيات : 11 إلى 15 الأعراف ، 29 إلى 38 الحجر .
[ 99 ]
6 بخشى از اين خطبه ، در وصف آفرينش آدم عليه السّلام است [ 1 ]
سپس خداوند سبحان از درشت و نرم و شيرين و شور زمين خاكى را گرد آورد ،
و آن را به آب چنان آميخت و در هم كرد تا گلى آماده و خالص شد و آن را با رطوبتى خمير كرد تا چون ملاط چسبنده گشت ، آنگاه از آن صورتى سرشت كه داراى جوانب مختلف و پيچ و خمهاى گوناگون و بند و پيوندهاى مخصوص و عضوها و مفصلهايى بود . اين تركيب را خشك كرد تا خود را گرفت ، و سخت و هموارش كرد تا صلصال ( گل عمل آمده يا چون خزف ) گرديد ، اين تركيب چنين مىبود تا وقت معين و اجل معلوم . ( 10 ) آنگاه از روح خود در آن دميد پس انسانى متمثّل و بر پا گشت با خاطرههايى كه آن را در هر چيز و به هر طرف به جولان مىآورد و انديشههايى كه به سبب آن ( در مشكلات ) تصرف مىكند ، و جوارحى كه آن را در مقاصد خود به خدمت وا مىدارد ،
و ابزار و آلاتى كه آن را در كارهاى مناسب به كار مىبرد . معرفتى كه با آن ميان حق و باطل و مزهها و بوها و رنگها و اجناس مختلف فرق مىگذارد ، خميرهايست كه سرشته شده از رنگهاى مختلف و مانندهاى الفت گرفته و اضداد مخالف با يكديگر ،
و خلطهاى متباين از گرمى و سردى و ترى و خشكى و ناخوشايندى و شادى . ( 11 ) آنگاه خداوند سبحان از ملائكه باز خواست كه وديعه خدا در نزد خود را ادا كنند و به پيمان وصيتش وفا نمايند ، در اينكه براى سجده به آدم تن در دهند و به كرامتش سر فرود آرند ، پس خداوند سبحان گفت : « جملگى براى آدم سجده كنيد ، پس تمام سجده كردند جز ابليس » و گروهش كه باد دماغ آنها را فرا گرفت ، و شقاوت بر ايشان چيره گشت ، و خلقت از آتش را براى خود عزت پنداشتند ، و خلقت از گل خشك را خوار شمردند . پس خداوند مهلتى به او عطا كرد تا براى غضب او استحقاقش حتمى گردد ، و براى آزمايش به حد كمال رسد ، و وعدهاش منجّز گردد ، پس به او گفت : « تو از مهلت يافتگانى تا روز معين و هنگام معلوم » . ( 12 )
[ 1 ] در اين قسمت ، امير المؤمنين تركيبات عنصرى پيكره انسان را مورد نظر قرار داده است كه از مواد مختلف پديد آمده رو به تكامل سير كرده تا متناسب با صورت و پيكر انسان گرديده است و چون قوام پيكر به استخوان بنديست حالت غضروفى آنرا تا به شكل استخوان محكم شدن بيان كرده است .
آنگاه سجده و خضوع ملائكه را براى آدم و تمرّد شيطان و علت آنرا شرح مىدهد . پس از آن منزل گزيدن آدم را در خانه آسايش و امنيت و مغرور نمودن شيطان او را به سبب حسد ، و تبديل شدن
[ 100 ]
ثمّ أسكن سبحانه آدم دارا أرغد فيها عيشته ، و امن فيها محلّته ، و حذّره إبليس و عداوته ، فاغترّه عدوّه نفاسة عليه بدار المقام و مرافقة الأبرار ، فباع اليقين بشكّه ، و العزيمة بوهنه ، و استبدل بالجذل و جلا ، و بالإغترار ندما . ثمّ بسط اللّه سبحانه له في توبته ، و لقّاه كلمة رحمته ، و وعده المردّ إلى جنّته ،
فأهبطه إلى دار البليّة و تناسل الذّرّيّة . 5 ( 13 )
-----------
( 5 ) مفاهيم آيات 16 إلى 25 الأعراف .
[ 101 ]
آنگاه آدم را خداى سبحان در خانهاى سكونت داد كه وسايل زندگى را در آن سرشار فراهم كرد ، و جايگاهش را آسوده و امن گردانيد ، و او را از ابليس و دشمنيش بيم داد ، لكن آن دشمن ديرين او را فريب داده مغرور كرد و به جايگاه نفيس و خانه ابد و رفاقت با نيكانش رشك برد ، پس يقينش را به شك و تصميمش را به سستى فروخت ، و آسايش را به ترس و اضطراب و عزّت و احترام خود را به پشيمانى مبدّل كرد [ و به سبب فريب خوردن و مغرور شدن پشيمانى به بار آورد ] . آنگاه خداوند سبحان عنايتش را در پذيرفتن توبه آدم گسترد و در توبه را به رويش باز كرد ، و كلمه رحمتش را به او القاء فرمود و او را به نويد بازگشت به بهشت بنواخت ، سپس به سر منزل ابتلاء و سرگرمى به تناسل ذريّه هبوطش داد . ( 13 )
نور يقينش به شك و تصميمش به سستى و امنيتش به هراس و قرار گرفتن در سر منزل ابتلاء و كشاكش و جهان زادن و پرورش و در عقب آن باز شدن درهاى توبه به روى آدم را ذكر مىكند .
توضيح مترجم
در موضوع بعثت انبياء شش مطلب را حضرت با جامعترين بيان ذكر مىكند :
1 شخصيت انبياء كه داراى غريزه عالى وحى و حسى فوق حواس عادى مىباشند و در تبليغ رسالت بىاختيارند .
2 بعثت انبياء پس از آن است كه مردم به حق خدا جاهل شدند و براى او شركاء گرفتند ، و شياطين مردم را از عالم مشاهده حق و توحيد و عبادت دور كردند .
3 بر انگيخته شدن پيغمبران براى اين است كه آدمى را به بهشت فطرت متوجه سازند و نعمتهاى فراموش شده را به يادشان آرند و خردها را بر انگيزند و پردههاى عادات و تقاليد و شهوات را از جلوى عقلها بردارند تا به آيات خلقت و جهان بزرگ آفرينش بنگرند و با رمز گيتى آشنا شوند .
4 پيمبران با كمى عدد و فزونى تكذيب كنندگان تبليغ رسالت كردند و پى در پى به مقتضاى هر زمان و هر عصرى بر انگيخته شدند و در ظلمات قرون چراغهاى هدايت را افروخته و جملگى با هماهنگى دعوت خود را رساندند .
5 تا آنكه خداوند براى ختم نبوت و باز كردن درهاى علم اجتهاد به روى عموم ، پيمبر خاتم را در بهترين خانواده و كريمترين مولد با آيات روشن و نشانيهاى واضح بر انگيخت ،
در زمانى كه مردمش پراكنده و هواها مختلف و معبودهاى گوناگون در ميان بود ، آن پيغمبر خاتم راه را روشن ، قلوب را متحد و افكار را به يكسو متوجه كرد .
6 چون خداوند پيمبرش را به سوى خود برد ، چنانكه سنت الهى است ، مردم را مهمل نگذاشت ، كتابش را در ميان مردم باقى گذارد كه مقاصد الهى را با بيانات مختلف و اسلوبهاى متنوع روشن گرداند تا حجت براى هر زمان و راهنما براى هر ملت باشد . آنگاه اقسام مطالب كتاب خدا را بيان مىفرمايد .
[ 102 ]