موضوع
سر انجام شرّ قشريان خشك مغز و متعصّب .
[ 566 ]
57 شرّ مآب و من كلام له عليه السّلام كلّم به الخوارج التعصّب و الجمود و عاقبته
أصابكم حاصب ، و لا بقي منكم آبر أبعد إيماني باللّه ، و جهادي مع رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ، أشهد على نفسي بالكفر ؟ لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ المُهْتَديِنَ . 1 [ 1 570 ] ( 1 ) فأوبوا شرّ مآب ، و ارجعوا على أثر الأعقاب . أما إنّكم ستلقون بعدي ذلا شاملا ، و سيفا قاطعا ، و إثرة يتّخذها الظّالمون فيكم سنّة . [ 2 570 ] ( 2 ) قال السيّد ، رحمه اللّه تعالى :
قوله عليه السّلام : « و لا بقي منكم آبر » ، يروى على ثلاثة أوجه : أحدها أن يكون كما ذكرناه [ آبر ] بالرّاء ، من قولهم :
« رجل آبر » للّذي يأبر النّخل ، أي : يصلحه ، و يروى : « آثر » ، يراد به الّذي يأثر الحديث ، أي : يحكيه و يرويه ، و هو أصحّ الوجوه
-----------
( 1 ) الأنعام 156 .
[ 567 ]
57 بدترين بازگشت از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه به خوارج فرموده است خشكسرى و تهى مغزى و سرانجام آن
طوفان شنى شما را فراگيرد ، و پيك مرگى ( يا نخلساز يا سخنگويى ) از شما باقى نماند آيا پس از آن ايمان به خدا ، و آن جهادم با رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و آله ، عليه خويش به كفر گواهى دهم ؟ « اگر چنين كنم ، گمراهى بودهام كه از هدايت بهرهاى نداشتهام » [ 1 571 ] ( 1 ) پس ( در نتيجه شيوه عمل خود ) به بدترين سرانجام باز گرديد ، و به پس پشت گذشتگان واپس گراييد . ليكن هش داريد كه بدون شك ( با چنين انديشه و رفتارى ) پس از من با ذلّتى فراگير ، و شمشيرى برّنده رو به رو خواهيد شد ، و دچار چنان محروميّت و تبعيض و نابرابرى خواهيد شد كه ستمگران در ميان شما شيوه عمل خواهند گذاشت . [ 2 571 ] ( 2 ) سيّد رضي ، رحمة اللّه عليه گويد :
گفتار آن حضرت عليه السّلام كه « و لا بقى منكم آبر » ، به سه روى روايت مىشود : نخست به همان صورت كه ما در خطبه آوردهايم « آبر » ،
كه از گفته عرب است : « رجل آبر » به شخصى مىگويند كه نخل را اصلاح مىكند ، « آثر » نيز روايت شده است يعنى گوينده حديث و روايت كننده آن ، كه به نظر من همين صورت درستتر از صورتهاى
[ 568 ]
عندي ، كأنّه عليه السّلام قال : « و لا بقي منكم مخبر » ، و يروى « آبز » ، بالزّاي معجمة ، و هو الواثب ، و الهالك أيضا يقال له : آبز .
[ 569 ]
ديگر است ، گويى آن حضرت مىفرمايد : « هيچ خبر دهندهاى از شما باقى نماند » ، « آبز » نيز گفته مىشود به معنى جهنده و بر پشت چيزى پرنده است ، به هلاك شونده نيز « آبز » مىگويند .
[ 570 ]
[ 1 566 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :
الف « الموفقيّات » للزبير بن البكّار :
حدّثنا أحمد بن سعيد ، قال : حدّثني الزبير ، قال : حدّثني عليّ بن صالح ، عن عامر بن صالح ، قال : لمّا استوى الصفّان بالنهروان ، تقدّم عليّ بن أبي طالب عليه السّلام بين الصفّين ، ثمّ قال :
« أمّا بعد أيّتها العصابة الّتي أخرجتها عادة المراء و الضّلالة . . . » فقال خطيبهم : اما بعد ، يا عليّ ، فانا حين حكمنا كان ذلك كفرا منا ، فإن تبت كما تبنا فنحن معك و منك ، و إن أبيت فنحن منا بذوك على السّواء ، إن اللّه لا يحب الخائنين . فقال عليّ :
« أصابكم حاصب ، فلا يبقى منكم و ابر ، أبعد إيماني باللّه و جهادي في سبيل اللّه ، و هجرتي مع رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و سلّم ، أقرّ بالكفر ؟ لقد ضللت إذا و ما أنا من المهتدين ، و لكن منيت بمعشر أخفّاء الهامّ ، سفهاء الأحلام ، فاللّه المستعان » . ( نهج السعادة ، ج 2 ، ذيل الخطبة 269 ،
ص 393 ) .
ب « تاريخ الرسل » للطبري :
قال أبو مخنف : حدّثني مالك بن أعين ، عن زيد بن وهب أنّ عليّا أتى أهل النهر . . . فقال :
أيّتها العصابة . . . قالوا : انّا حكّمنا . . . فقال عليّ :
« أصابكم حاصب ، و لا بقي منكم و ابر أبعد إيماني برسول اللّه صلعم ، و هجرتي معه ،
و جهادي في سبيل اللّه ، أشهد على نفسي بالكفر ؟ لقد ضللت إذا و ما أنا من المهتدين . ثمّ انصرف عنهم . ( ج 6 ، سنة 37 ، ص 3378 ) .
[ 2 566 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :
ما روت المصادر التي ذكرت ، هذا الفصل من كلام أمير المؤمنين ، إلاّ كتاب : « أنساب الأشراف » كما يلي :
452 و حدّثني عبّاس بن هشام ، عن أبيه ، عن أبي مخنف ، عن الحرث بن حصيرة ، عن أبي صادق ، عن جندب بن عبد اللّه الأزدي : أنّ عليّا خطبهم حين استنفرهم إلى الشام بعد النهروان ،
فلم ينفروا فقال : « أيّها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة قلوبهم . . . » [ إلى آخر خطبته التي قد نقلت في هامش الخطبة 29 . . . و في ذيل الخطبة يروي ] :
« أما إنّكم ستلقون بعدي ذلاّ شاملا ، و سيفا قاطعا ، و أثرة يتّخذها الظّالمون فيكم سنّة ، فيفرّق جماعتكم ، و يبكي عيونكم ، و يدخل الفقر بيوتكم ، و تتمنّون عن قليل أنّكم رأيتموني ، فنصرتموني ،
فستعلمون حقّ ما أقول ، و لا يبعد اللّه إلاّ من ظلم و أثم » . ( ج 2 ، ص 381 ) .
[ 571 ]
[ 1 567 ] ترجمه روايات منابع ديگر اين سخن :
الف روايت زبير بن بكّار در كتاب « الموفقيّات » :
احمد بن سعيد ما را حديث كرده گفت : زبير براى من حديث كرد و گفت ، على بن صالح از عامر بن صالح مرا حديث كرده گفت : همينكه دو صف در نهروان در برابر هم بياراستند ، على بن ابى طالب عليه السّلام پيش آمده در ميان صفها ايستاد و گفت :
« امّا بعد ، اى دار و دستهاى كه خوى لجاجت و گمراهى آنان را از راه به دربرده است . . . » .
سخنگوى خوارج گفت : امّا بعد ، اى على هنگامى كه ما حكميت را پذيرفتيم مرتكب كفر شديم ،
حال اگر تو هم مانند ما توبه كنى با تو و از تو هستيم ، و اگر از توبه خود دارى كنى ما هم همچون تو ، پيمان دوستى را به پشت سر مىافكنيم كه خدا خيانتكاران را دوست نمىدارد . پس على گفت :
« تند باد شن انگيزى بر سرتان بوزد و هيچ كس از شما را براى اصلاح نخل باقى نگذارد ، آيا پس از آن ايمانم به خدا و جهادم در راه خدا و هجرتم همراه با رسول خدا ، صلّى اللّه عليه و سلّم ،
به كفر اقرار كنم ؟ در اين صورت واقعا گمراه شده از هدايت بهرهاى نداشتهام ، ليكن گرفتار گروهى شدهام سبك مغز ، با رؤياهايى سفيهانه ، و تنها خدا است ياريگر » .
ب « تاريخ الرسل » نوشته طبرى :
ابو مخنف گفت : مالك بن اعين از قول زيد بن وهب مرا حديث كرد كه على به نهروان آمد . . . پس گفت : اى گروه . . . گفتند : ما حكميت را پذيرفتيم . . . پس على گفت :
ريگهاى روان بر شما بوزد ، و هيچ فردى از شما باقى نماند آيا پس از ايمانم به رسول خدا ( ص ) ، و هجرتم همراه با او ، و جهادم در راه خدا ، عليه خود به كفر گواهى دهم ؟ « در اين صورت گمراه شدهام و از هدايت شدگان نبودهام » . آنگاه از نزد آنان برگشت .
[ 2 567 ] ترجمه روايات ديگر :
اين بخش از خطبه را جز « انساب الأشراف » ، منبع ديگرى ذكر نكرده است :
452 و عبّاس بن هشام ، از قول پدرش ، و او از ابى مخنف ، از حارث بن حصيرة ، از ابى صادق ، از جندب بن عبد اللّه ازدى براى من حديث گفت : كه على هنگام خواستن از مردم براى اعزام شدن به شام ، پس از جنگ نهروان ، چون اعزام نشدند گفت : « هان اى مردم اى كسانى كه تنهايشان با هم متّحد است و دلهايشان پراكنده . . . [ تا آخر خطبهاى كه در پاورقى خطبه 29 نقل شد . . . در بخش آخر آن مىگويد ] :
ليكن شما هش داريد كه بيگمان ( با چنين انديشه و رفتارى ) پس از من با خوارى و ذلّتى فراگير و شمشيرى برّان و نابرابرى و تبعيضى رو به رو خواهيد شد كه ستمگران به عنوان يك سنّت و شيوه عمل در ميان شما خواهند گذاشت ، در نتيجه صف متّحد شما را پراكنده و پريشان ، چشمانتان را گريان و نادارى را در خانههايتان وارد خواهند كرد ، و ديرى نخواهد گذشت كه آرزوى ديدار مرا در سر بپروريد براى اينكه به يارى من بشتابيد و در آن هنگام حقيقت آنچه را مىگويم خواهيد دانست ،
و خدا هيچ مردمى را از [ رحمت و نعمت ] خود دور نمىگرداند مگر آنانكه ستم كنند و مرتكب گناه شوند » .
[ 573 ]