[ توضيح مترجم ]
نصر بن مزاحم گويد : چون امير المؤمنين هنگام حركت به سوى صفّين پا در ركاب گذارد اين دعا را خواند ، بعد از آن در اينجا نصر منازل بين راه و پيشامدها را نقل و از هرثمة ابن سليم روايت مىكند كه گفت : چون به زمين كربلا رسيديم با آن حضرت نماز گزارديم ،
بعد از نماز مشتى از آن خاك برداشت و بوئيد و گفت ، شگفت به حال تو اى خاك ؟ مردمى از تو محشور شوند كه بدون حساب وارد محشر گردند . هرثمة گويد : پس از بازگشت ، اين داستان را با زن خود جرداء كه از شيعيان على بود ، به ميان گذاردم . زن گفت : امير المؤمنين حق مىگويد . هرثمة گويد : در پيشامد كربلا جزء سپاه كوفه بودم . در كربلا روز صفّين به يادم آمد ، سواره نزد حسين ( ع ) رفتم و سلام كردم . گفت با مائى ؟ گفتم درباره خانواده خود بيمناكم . گفت با شتاب بيرون رو تا كشتارگاه ما را نبينى ، چه اگر كسى آن هنگامه را ببيند و يارى نكند داخل جهنم شود . گويد : وداع كردم و با شتاب از آن سرزمين بيرون آمدم .
ابن أبى الحديد چند روايت ديگر هم در اين موضوع نقل كرده است .
[ 506 ]
46 الصّاحب و الخليفة و من كلام له عليه السّلام عند عزمه على المسير إلى الشّام الدّعاء له و لأهله عند السفر
أللّهمّ إنّي أعوذ بك من وعثاء السّفر ، و كآبة المنقلب ، و سوء المنظر في النّفس و الأهل و المال و الولد . أللّهمّ أنت الصّاحب في السّفر ، و أنت الخليفة في الأهل ، و لا يجمعهما غيرك ، لأنّ المستخلف لا يكون مستصحبا ،
و المستصحب لا يكون مستخلفا . قال الرّضيّ ، رحمه اللّه تعالى : و ابتداء هذا الكلام مرويّ عن رسول اللّه ، صلّى اللّه عليه و آله ، و قد قفّاه عليه السّلام ،
بأبلغ كلام ، و تمّمه بأحسن تمام من قوله : « و لا يجمعهما غيرك » إلى آخر الفصل . [ 1 508 ]
[ 507 ]
46 همراه و جانشين و بخشى از سخن آن حضرت عليه السّلام است هنگامى كه تصميم گرفت به طرف شام رهسپار شود دعا براى خود و خانوادهاش هنگام سفر
خداوندا به تو پناه مىبرم از فرسودگى سفر ، و اندوه بازگشت ، و منظره ناروا در باره خود و اهل و مال و فرزند . خداوندا تنها تو همراه و يار سفر و همان تو جانشين در خانوادهاى ، و غير از تو ديگرى اين هر دو صفت را با هم ندارد ، چون جانشين و خليفه همراه و يار سفر نمىباشد ، و يار سفر خليفه و سرپرست خانه نمىشود .
سيّد رضى ، رحمه اللّه تعالى ، گويد : ابتداى اين كلام از رسول خدا ،
صلّى اللّه عليه و آله ، روايت شده است ، و امير المؤمنين عليه السلام اين سخن را به بليغترين كلام و بهترين ختام تكميل كرده است كه گفته : « غير از تو اين دو صفت را جمع نمىكند » ، تا آخر . [ 1 509 ]
[ 508 ]
[ 1 506 ] ما روي مثل هذا الكلام في مصادر أخرى .
الف « وقعة صفين » لنصر بن مزاحم :
عمرو بن شمر ، و عمر بن سعد ، و محمّد بن عبد اللّه ، قال عمر : حدّثني رجل من الأنصار ، عن الحارث بن كعب الوالبي ، عن عبد الرحمان بن عبيد بن أبي الكنود ، قال : لمّا أراد عليّ الشخوص من النخيلة ، قام في الناس لخمس مضين من شوّال يوم الأربعاء فقال : . . . ثمّ قال :
« اللّهمّ إنّي أعوذ بك من وعثاء السّفر ، و كآبة المنقلب ، و الحيرة بعد اليقين ، و سوء المنظر في الأهل و المال و الولد . . . » . ( إلى آخر الدعاء كما روي في النهج ص 33 131 ) .
ب « دعائم الإسلام » للقاضي النعمان :
و عن عليّ عليه السّلام أنّه كان إذا برز للسفر قال :
« أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده ، و أنّ محمّدا عبده و رسوله ، الحمد للّه الّذي هدانا للإسلام ،
و جعلنا من خَيْرِ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ 1 ، سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنين 2 .
اللّهمّ إنّي أعوذ بك من وعثاء السّفر ، و كآبة المنقلب ، و سوء المنظر في الأهل و المال ، و الولد .
اللّهمّ أنت الصّاحب في السّفر ، و الخليفة في الأهل ، و المستعان على الأمر أطولنا البعيد ، و سهّل لنا الحزونة ، و اكفإ المهمّ ، إنّك على كلّ شيء قدير » .
-----------
( 1 ) آل عمران 110 .
-----------
( 2 ) الزخرف 13 .
[ 509 ]
[ 1 507 ] ترجمه روايات ديگر :
الف « وقعة صفّين » نوشته نصر بن مزاحم :
عمرو بن شمر ، و عمر بن سعد ، و محمّد بن عبد اللّه ، عمر گفت : شخصى از انصار مرا حديث كرد ، از حارث بن كعب والبى ، و او از عبد الرحمان بن عبيد بن ابى الكنود كه گفت :
همينكه على خواست از نخيله حركت كند ، روز چهارشنبه پنج روز از شوّال گذشته در ميان مردم ايستاده [ سخنانى ايراد كرد كه آن سخن در ذيل خطبه 48 نقل خواهد شد ] . . . آنگاه گفت :
خدايا پناه مىبرم به تو از فرسودگى سفر ، و اندوه بازگشت ، و سرگردانى پس از يقين ، و منظر ناروا درباره خاندان و دارايى و فرزند تا آخر دعا . . .
ب « دعائم الإسلام » نوشته قاضى نعمان مصرى :
و از على عليه السّلام نقل است كه وقتى مىخواست به سفر رود مىگفت :
گواهى مىدهم كه خدايى جز اللّه يكتا نيست ، و گواهى مىدهم كه محمّد بنده و فرستاده او است ، سپاس و ستايش ويژه خدائى است كه ما را به اسلام راهنمايى كرد ، و از « بهترين امتى كه براى مردم بيرون آورده شدهاند » قرار داد ، « و تسبيح مىگريم آن ( خدايى ) را كه اين ( اسب ) را براى ما رام كرد و گرنه ما هماورد او نبوديم » . خدايا پناه مىبرم به تو از فرسودگى و رنج سفر ، و اندوه بازگشت ، و بدنمايى و زشتى درباره خانواده و دارايى و فرزند . خدايا تو يار و همراهى در سفر ، و سرپرست و جانشينى در خانواده ، و ياور و مددكار در امر طولانى و دور و دراز ما هستى ، رنج فرا رفتن از ناهمواريها را بر ما آسان گردان و در مهمات ما را بسنده باش ، كه تو بر هر چيزى بس توانايى .
[ 510 ]