[ توضيح مترجم ]
امير المؤمنين ( ع ) پس از واقعه جمل از مردم بصره افسرده و دلتنگ بود چون بىسبب و عذرى با آن حضرت به دشمنى برخاستند و از هر جايى زودتر تبليغات و دعوت طلحه و زبير و همدستان آنان را پذيرفتند و نام امّ المؤمنين عقلشان را ربود و عواطفشان را به جوش آورد .
در اطراف شترى كه عايشه بر آن نشسته بود ، تا آخرين حد فداكارى كردند . بخصوص دو
[ 203 ]
قبيله از بصره به نام ازد و بنى ضبّة با شور و حماسه چون ديوار آهن گرد هودج را داشتند .
امير المؤمنين نگريست كه از هر سو لشكر بصره شكست بر مىدارند و پراكنده مىشوند ، از جانب ديگر به اطراف هودج بر مىگردند ، و تا هودج بالاى اين درياى متلاطم در موج و خروش است ، عواطف مردم نادان در جوش است . اين بود كه در ميان لشكر خود ايستاده با صدايى چون رعد بانگ زد و همه را متوجّه هودج كرد ، و فرمود : بكوشيد شتر را پى كنيد كه خود شيطانى است ، شتر را پى كنيد و الاّ عرب از ميان مىرود . پس از اين فرمان خود شمشير را روى شانه گذارده با قدمهاى محكم و سريع متوجّه ناحيه شتر گرديد . لشكريان على ( ع ) از هر سو برگشته دنبال آن حضرت پيش مىرفتند تا خود را به انبوه مردمى رساندند كه اطراف شتر بودند . در آن ناحيه غبار عظيمى برخاست . دستها و سرها چون برگ خزان كه باد تند در خلال آن بوزد به هر سو پراكنده مىشد ، چشمههاى خون از هر طرف جارى بود . در اطراف شتر از جنازه هفده هزار كشته تلها بر آمد . شتر در ميان تلهاى جنازه و قلعه آهنين لشكر بصره چون ربّ النوع جنگ و كشتار قدمهايش ميان لجنزار خون ثابت بود ،
گردنش را كه داراى موهاى زياد سرخ رنگ بود به هر جانب مىگرداند و با چشمان آرام به اطراف نگران بود . اين آرامى و وقار به نظر اطرافيان شتر فرمان بردبارى و ثبات بود و عزم فداكاريشان را جازمتر مىكرد و در خاطر خود حق را متمثل در آن شتر و سرنشينش مىديدند .
امير المؤمنين پى در پى فرمان پيشروى مىداد ، تا خود را نزديك شتر رساندند . چند نفر از مردان زبده ، خليل آسا خود را به شتر رسانده دست و پايش را پى كردند . شتر بانگى زده به زمين غلطيد . طرفدارانش پراكنده شدند . امّ المؤمنين را از شتر پياده ساخته از سنگر هودج به حرم خانه عبد اللّه خلف منتقل كردند . به فرمان على ( ع ) شتر را آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند . فرمود خدا لعنت كند اين شتر را كه بسيار شبيه به گوساله سامرى بود . آنگاه آيه « وَ انْظُرْ إِلى اِلهِكَ . . . » را تلاوت فرمود . به اندازهاى كه موسى پس از پيشامد گوساله از بنى اسرائيل افسرده بود ، على نيز از اهل بصره دلتنگ بود . گويند پس از خاتمه جنگ امير المؤمنين به بصره آمده فرمان داد منادى در ميان اهل بصره ندا در داد كه از صبح فردا تا سه روز همه بايد براى نماز حاضر شويد ، عذرى از كسى پذيرفته نيست ، مگر دليل يا حجتى آورد ، پس در مؤاخذه را به روى خود نگشاييد . چون مردم اجتماع كردند ،
امير المؤمنين پس از طلوع فجر با لباس ساده كرباسى از منزل بيرون آمده در مسجد جامع نماز صبح را خواند . پس از نماز برخاسته در طرف راست محراب به ديوار ناحيه قبله تكيه زد . حمد و ثناى خدا را به جاى آورد و بر پيمبر و اهل بيتش درود فرستاد و براى مردان و زنان مسلم و مؤمن مغفرت طلبيد آنگاه پس از چند جمله كلمات اين خطبه را فرمود .
[ 204 ]
13 دين النّفاق و من كلام له عليه السّلام في ذمّ البصرة و أهلها معرفة النّاس و نظرة إلى المستقبل
كنتم جند المرأة و أتباع البهيمة ، رغا فأجبتم و عقر فهربتم . أخلاقكم دقاق ، و عهدكم شقاق ، و دينكم نفاق ، و ماؤكم زعاق . المقيم بين أظهركم مرتهن بذنبه ، و الشّاخص عنكم متدارك برحمة من ربّه . [ 1 208 ] ( 1 ) كأنّي بمسجدكم كجؤجؤ سفينة قد بعث اللّه عليها العذاب من فوقها و من تحتها ، و غرّق من في ضمنها . ( 2 ) و في رواية أخرى :
و أيم اللّه لتغرّقنّ بلدتكم هذه ، حتّى كأنّي أنظر إلى مسجدها كجؤجؤ سفينة ، أو نعامة جاثمة . ( 3 ) و في رواية أخرى :
كجؤجؤ طير في لجّة بحر . [ 2 208 ] ( 4 )
[ 205 ]
13 كيش دو رويى از جمله سخنان آن حضرت عليه السّلام است در نكوهش بصره و مردم آن مردم شناسى و آينده نگرى
شما همان لشكريان زن و پيروان ستور مىباشيد . آن زبان بسته بانگى زد ( با سر و جان ) اجابتش كرديد ، پى شد ، از گردش پراكنده شده پا به فرار گذاشتيد ،
اخلاقتان ضعيف و كم مايه ، پيمانتان ناپايدار و بىپايه ، دينتان نفاق و تفرقه ، و آبتان شور و بد مزه است . آن كس كه ميان شما اقامت گزيند گروگان همين گناه خود ( يعنى اقامت در سرزمين شما ) و گرفتار است ، و آنكس كه از سرزمين و ميان شما كوچ كند مشمول رحمت خاصّ پروردگار است . [ 1 209 ] ( 1 ) گويا هم اكنون مسجدتان را مىبينم كه در ميان امواج آب چون سينه كشتى است ، خدا عذاب را از فراز سر شهر و از فرودش فرستاده هر كه را درون آن است در آب فرو برده است . ( 2 ) در روايت ديگر چنين است :
آرى سوگند به خدا اين شهر شما حتما در آب غرق خواهد شد ( اين پيشامد آينده چنان در نظر من روشن است ) كه گويا مىنگرم مسجد آنرا كه در ميان تلاطم آب چون سينه كشتى است ، يا مانند شتر مرغى است كه در آشيانه آب خوابيده است . ( 3 ) در روايت ديگر است :
مانند سينه مرغ در لجّه درياست . [ 2 209 ] ( 4 )
[ 206 ]
لا توجد الرواية التالية في النسخ المخطوطة و لكن جاءت في شرح ابن أبي الحديد و النسخ الأخرى المطبوعة :
و في رواية أخرى :
بلادكم أنتن بلاد اللّه تربة ، أقربها من الماء ، و أبعدها من السّماء ، و بها تسعة أعشار الشّرّ ، المحتبس فيها بذنبه ، و الخارج بعفو اللّه . ( 5 ) كأنّي أنظر إلى قريتكم هذه طبّقها الماء ، حتّى ما يرى منها إلاّ شرف المسجد ، كأنّه جؤجؤ طير في لجّة بحر . [ 3 210 ] ( 6 )
[ 207 ]
در روايت ديگر اين طور وارد شده است :
سرزمين شما از ديگر سرزمينهاى خدا ، خاكش متعفّنتر ، نزديكترين آنهاست به آب و دورترين آنها است از آسمان . نه دهم شرّ در اين سرزمين است ، هر كس در آن حبس شده اثر گناه خود او است ، و آن كس كه از آن بيرون رفته به عفو خدا است . ( 5 ) گويا مىنگرم اين آبادى شما را كه آب سراسر آنرا فرا گرفته بطورى كه از آن جز كنگرههاى مسجد ديده نمىشود . گويا سينه مرغى است در ميان امواج متلاطم دريا . [ 3 211 ] ( 6 )
[ 208 ]
[ 1 204 ] ما نقل مثل هذه الرواية في مصادر أخرى :
الف « عيون الأخبار » لابن قتيبة ، قال ابن قتيبة : حدّثني محمّد بن عبد العزيز ، قال : حدّثنا يزيد بن خالد بن عبد اللّه بن ميمون الحرّاني ، عن عوف بن أبي جميلة ، عن الحسن البصري ،
قال : لمّا قدم عليّ رضي اللّه عنه البصرة ، ارتقى على منبرها ، فحمد اللّه و أثنى عليه ، ثمّ قال :
« يا أهل البصرة ، يا بقايا ثمود ، و يا جند المرأة ، و يا أتباع البهيمة ، رغا فاتّبعتم ، و عقر فانهزمتم . . . » .
ب « مروج الذهب » :
ثمّ دخل البصرة . . . و خطب الناس بالبصرة ، خطبته الطويلة التي يقول فيها :
« يا أهل السّبخة ، يا أهل المؤتفكة ائتفكت بأهلك من الدّهر ثلاثا ، و على اللّه تمام الرّابعة ،
يا جند المرأة ، يا أتباع البهيمة ، رغا فأجبتم ، و عقر فانهزمتم . أخلاقكم رقاق ، و أعمالكم نفاق ،
و دينكم زيغ و شقاق ، و ماؤكم أجاج و زعاق » . ( ج 2 ، ص 368 ) .
[ 2 204 ] ما نقل مثل هذه العبارة من كلامه عليه السّلام في مصادر اخرى :
الف « عيون الأخبار » لابن قتيبة :
« أما إنّي لا أقول رغبة فيكم و لا رهبة منكم ، غير أنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يقول : ( تفتح أرض يقال لها البصرة ، أقوم الأرضين قبلة . قارئها أقرأ النّاس و عابدها أعبد النّاس و عالمها أعلم النّاس ، و متصدّقها أعظم النّاس صدقة ، و تاجرها أعظم النّاس تجارة . منها إلى قرية يقال لها « الأبلّة » أربعة فراسخ ، يستشهد عند مسجد جامعها أربعون الفا الشّهيد منهم يومئذ كالشّهيد معي يوم بدر ) » . ( « ذكر الأمصار » ، كتاب الحرب ، ج 1 ، ص 216 ) .
ب « الأخبار الطّوال » لأبي حنيفة الدينوري :
و دخل عليّ ( رضّه ) البصرة فأتى مسجدها الأعظم ، و اجتمع الناس إليه ، فصعد المنبر ، فحمد اللّه و أثنى عليه ، و صلّى على النبيّ ( صلعم ) ، ثمّ قال :
« أمّا بعد ، فإنّ اللّه ذو رحمة واسعة و عقاب أليم ، فما ظنّكم بي يا أهل البصرة ، جند المرأة ،
و أتباع البهيمة ، رغا فقاتلتم ، و عقر فانهزمتم . أخلاقكم دقاق ، و عهدكم شقاق ، و ماؤكم زعاق .
أرضكم قريبة من الماء ، بعيدة من السّماء . و أيم اللّه ليأتينّ عليها زمان لا يرى منها إلاّ شرفات مسجدها في البحر مثل جؤجؤ السّفينة إنصرفوا إلى منازلكم » .
ثمّ نزل و انصرف إلى معسكره . . . ( ص 161 ، ط . ليدن ) .
[ 209 ]
[ 1 205 ] ترجمه اين بخش از روايت كه در منابع ديگر نقل شده است :
الف « عيون الأخبار » نوشته ابن قتيبه :
ابن قتيبه گويد : محمد بن عبد العزيز براى من حديث كرد و گفت : يزيد بن خالد بن عبد اللّه ابن ميمون حرّانى ، از عوف بن ابى جميله ، و او از حسن بصرى براى ما حديث كرد و گفت : همينكه على رضى اللّه عنه وارد بصره شد ، بر منبر بصره بالا رفت ، خداى را سپاس گزارد و ستايش كرد ،
آنگاه گفت :
اى مردم بصره ، اى بازماندگان ثمود ، و اى سپاه زن ، و اى پيروان ستور كه بانگ زد و پيروى كرديد ، و پى شد و شكست خورده پا به فرار گذاشتيد . . .
ب « مروج الذهب » نوشته مسعودى :
آنگاه وارد بصره شد . . . در بصره براى مردم سخنرانى كرد ، و همان خطبه طولانيش را ايراد كرد كه در ضمن آن مىگويد :
اى مردم سرزمين شورهزار ، اى مردم شهر زير و رو شده از عذاب 1 كه تاكنون در طول روزگار سه بار به عذاب زير و رو شدن بر سر مردمش گرفتار شده است ، و بار چهارم نيز بر عهده خدا است كه عذاب را تكميل كند . اى سپاه زن ، اى پيروان ستور ، بانگ زد پاسخ داديد ، و چون پى شد شكست خورده پا به فرار گذاشتيد . خوى و سرشت شما ضعيف و كم مايه ، اقدامات شما بر پايه دو رويى ، و دينتان انحراف و دو گونگى ، و آبتان شور و بدمزه .
[ 2 205 ] ترجمه اين بخش از سخنان امير المؤمنين كه در منابع ديگر نقل شده است .
الف « عيون الأخبار » ابن قتيبه :
امّا من آنچه را مىگويم نه طمعى در شما بستهام و نه از ترس شما است ، جز اينكه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و سلّم شنيدهام كه مىفرمود : « سرزمينى گشوده مىشود كه به آن بصره مىگويند ، از همه سرزمينها قبلهاش پايدارتر است . قرآن خوانان آن از همه مردم بهتر ، و عابدانش از همگان عابدتر ، و دانشمندانش از همه كس داناتر ، و صدقه دهندهاش از همه مردم صدقه دهندهاى بزرگتر ، و بازرگانش از ديگر بازرگانان عظيمتر . از آنجا تا آبادى ديگرى كه بدان ( ابلّة ) مىگويند چهار فرسنگ فاصله است ، در كنار مسجد جامع آن چهل هزار نفر به شهادت مىرسند كه هر يك از شهيدان آن روز مانند شهيدان جنگ بدر به همراه من هستند » .
ب « أخبار الطوال » نوشته ابى حنيفه دينورى :
على ( رض ) وارد بصره شده به مسجد اعظم آن در آمد . مردم گرد او جمع شدند . پس بر منبر بالا رفته ، خداى را سپاس گفت و ستود ، و بر پيغمبر ( ص ) درود فرستاد ، آنگاه گفت :
پس از ستايش خدايى كه داراى رحمتى گسترده و كيفرى دردناك است ، گمان شما درباره من چيست اى مردم بصره ، سپاهيان زن ، پيروان ستور ، بانگ زد جنگيديد ، و كشته شد و فرار كرديد اخلاقتان سبكسرانه ، پيمانتان خيانتكارانه ، و آبتان ناگوار است سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است . به خدا سوگند زمانى بر آن خواهد رسيد كه جز كنگرههاى مسجد آن در دريا مانند سينه كشتى ديده نمىشود به خانههايتان باز گرديد » .
آنگاه از منبر پايين آمده به اردوگاهش رفت .
-----------
( 1 ) مؤتفكة ، هم به معنى زير و رو شده است ، و هم نام شهرهاى از عذاب زير و رو شده قوم لوط است .
[ 210 ]
[ 3 206 ] ما نقل مثل هذه الفقرة في مصادر اخرى :
ج « العقد الفريد » لابن عبد ربّه :
« نزلتم شرّ بلاد ، أقربها من الماء ، و أبعدها من السّماء ، بها يغيض كلّ ماء ، و لها شرّ أسماء ،
هي البصرة و البصيرة ، و المؤتفكة و تدمر » .
[ ثمّ قال عليه السّلام ] أين ابن عباس ؟ فدعيت ، فقال لي : مر هذه المرأة فلترجع إلى بيتها الذي امرت أن تقرّ فيه . ( ج 3 ، ص 103 ) .
ما أثبتت الرواية المذكورة في المتن ، أيّة من النسخ المخطوطة كلّها قطّ ، و لكن أثبتتها النسخ المطبوعة كشرح ابن أبي الحديد و غيرها كما ترونها ، و ما يدرى من أين تسرّبت هذه الرواية في النسخ المطبوعة .
[ 211 ]
[ 3 207 ] ترجمه قطعهاى معادل با روايت بالا كه در منابع ديگر ذكر شده است :
ج « عقد الفريد » :
در بدترين شهر منزل گزيدهايد ، از شهرهاى ديگر به آب نزديكتر و از ديگر شهرها به آسمان دورتر ، در آن شهر هر آبى فرو مىرود و كم مىشود و بدترين نامها را دارد ، و آن الفاظ : بصرة و بصيرة و مؤتفكة و تدمر 1 است .
[ سپس گفت : ] ابن عباس كجاست ؟ ابن عباس مىگويد من فراخوانده شدم ، چون پيش رفتم به من گفت : دستور بده اين زن به خانهاى كه دستور دادهام در آن قرار بگيرد ، باز گردد .
روايت مذكور در فوق ، در هيچ يك از نسخههاى خطّى ثبت نشده است ، ليكن نسخههاى چاپى مانند شرح ابن ابى الحديد و جز آن ، به شكل بالا نقل كردهاند . معلوم نيست اين روايت از كجا در آن نسخهها نفوذ كرده است .