[ توضيح ويراستار ]
از آن جا كه روايت ابن ديزيل ، به نقل ابن أبى الحديد ، كاملتر است ، ترجمه آن در اين جا نقل مىگردد :
ابن ديزيل گويد : على عليه السّلام تصميم گرفت از كوفه به سوى حروريه حركت كند ،
در ميان ياران او منجمى [ 1 ] بود كه گفت : امير المؤمنين ، در اين ساعت حركت نكن ، سه ساعت از روز گذشته حركت كن ، زيرا اگر در اين ساعت بروى خود و يارانت به رنج و زيان سختى دچار مىشويد ، و اگر در آن ساعت كه فرمان دادم برويد ، به پيروزى و آنچه خواستهاى دست مىيابيد . على عليه السّلام به او گفت : آيا مىدانى در شكم اين اسب من كره مادهايست يا نرى ؟
گفت : اگر حساب كنم مىدانم . على عليه السلام گفت :
هر كس اين سخن ترا راست بداند قرآن را دروغ پنداشته است ، چه خداى متعال گفته است : إِنَّ اللّهَ عِلْمُ السَّاعَةِ و يُنَزَّلُ الغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْأرْحَامِ . . . 2 سپس گفت :
محمّد ، صلّى اللّه عليه و آله ، دانستن چيزى را كه تو ادّعا مىكنى ادّعا نكرده است ،
آيا ادّعا مىكنى كه تو مىتوانى به ساعتى راهنما شوى كه هر كس در آن ساعت به حركت در آيد به نفع دست مىيابد ، و از ساعتى باز مىگردانى كه هر كس در آن ساعت حركت كند بدى او را فرا مىگيرد ؟ بنابر اين ، هر كس اين ادّعاى ترا درست بداند خود را از يارى جستن از خداى بزرگ و توانا در دفع ناخوشاينديها از وى بىنياز دانسته است . كسى كه به درستى كار تو يقين دارد بايد به جاى خداى جلّ جلاله به سپاسگزارى تو بايستد ، زيرا تو هستى كه به ادعاى خودت او را به ساعتى راهنمايى كردهاى كه هر كس در آن ساعت حركت كند سود يابد ، و از ساعتى باز گردانيدهاى كه هر كس در آن ساعت به حركت در آيد بدى بيند ، در نتيجه ، هر كس در اين باره به تو ايمان آورد اطمينان ندارم همانند كسى نشود كه با خدا ضد و شريك مىگيرد .
خداوندا ، شومى نيست جز آنكه تو بفرستى ، و زيانى جز از سوى تو نمىرسد ، و خدايى جز تو نيست [ 3 ] .
[ 1 ] گويند وى مسافر بن عفيف أزدى يا به قولى عفيف بن قيس كندى برادر اشعث بن قيس بوده است .
-----------
( 2 ) لقمان 34 .
[ 3 ] شومى و زيان نتيجه عمل فردى يا اجتماعى خود انسان است ، ليكن بر طبق سنّت و مشيّت
[ 697 ]
آنگاه گفت :
با تو مخالفت مىكنيم و در همان ساعتى كه نهى كردهاى به راه مىافتيم .
سپس رو به مردم كرده گفت :
بر حذر باشيد از آموزش ستاره بينى [ 1 ] ، مگر آن اندازه از ستاره شناسى كه بدان وسيله در بيابان و دريا با آن راهنمايى مىشوند ، چه ستارهبين همچون كاهن ( پيشگو ) است ، و پيشگو همانند كافر است ، و كاهن در آتش . امّا تو ، به خدا سوگند اگر بشنوم به ستارهبينى عمل مىكنى حتما تا زنده هستم ترا به زندان ابد مىاندازم ، و تا بر سر كار هستم از سهم عمومى محرومت مىكنم .
آنگاه در همان ساعتى كه منجم منع كرده بود حركت كرد و بر خوارج نهروان پيروز شد آنگاه گفت :
اگر در آن ساعتى كه منجم گفته بود حركت كرده بوديم ، مردم مىگفتند پيروزى او بدان جهت بود كه به حرف منجم گوش كرد . نه محمد ، صلّى اللّه عليه و آله ، منجم داشت ، و نه پس از او ما داشتيم ، تا اينكه خدا كشور خسروان ايران و سرزمين قيصر روم را بر روى ما گشود . مردم ، بر خدا توكّل كنيد و بدو اطمينان داشته باشيد ، چه او شما را بس است 2 .
الهى واكنش حتمى آن دامنگير انسان مىشود ، لذا نسبت دادن آن به خدا يعنى اينكه هيچ عملى بى مشيّت الهى انجام نمىگيرد .
[ 1 ] ستارهبينى بدان جهت گفته شد كه با ستاره شناسى ، علمى كه امام آنرا مستثنى و مجاز كرده است ، مشخّص شود ، زيرا ستارهبينى به همان معنى پيشگويى و اعتقاد به تأثير كواكب است .
-----------
( 2 ) ابن أبى الحديد ، شرح ، ج 2 ، ص 70 269 ، ضمن شرح خطبه 36 .
[ 698 ]
78 تعلّم النّجوم و من كلام له عليه السّلام لبعض أصحابه لمّا عزم على المسير إلى الخوارج ، فقال له :
يا أمير المؤمنين ، إن سرت في هذا الوقت ، خشيت أن لا تظفر بمرادك ، من طريق علم النّجوم . فقال عليه السّلام :
التّحذير عن تعلّم النّجوم و الكهانة
ا تزعم أنّك تهدي إلى السّاعة الّتي من سار فيها صرف عنه السّوء ؟ و تخوّف السّاعة الّتي من سار فيها حاق به الضّرّ ؟ [ 1 700 ] ( 1 ) فمن صدّقك بهذا فقد كذّب القرآن ، و استغنى عن الإستعانة باللّه في نيل المحبوب و دفع المكروه ، و ينبغي في قولك للعامل بأمرك أن يولّيك الحمد دون ربّه ، لأنّك بزعمك أنت هديته إلى السّاعة الّتي نال فيها النّفع ، و أمن الضّرّ ( 2 ) ثمّ أقبل ، عليه السّلام ، على النّاس فقال :
أيّها النّاس ، إيّاكم و تعلّم النّجوم إلاّ ما يهدي في برّ أو بحر ، فإنّها تدعو إلى الكهانة ، المنجّم كالكاهن ، و الكاهن كالسّاحر ، و السّاحر كالكافر ، و الكافر في النّار سيروا على اسم اللّه ( 3 )
[ 699 ]
78 آموزش ستارهبينى از گفتار آن حضرت است چون عازم حركت به طرف خوارج شد ، اين سخن را به يكى از اصحابش فرمود ، اين شخص عرض كرد : يا امير المؤمنين ،
اگر در اين وقت حركت كنى ، از راه علم نجوم هراسناكم كه مبادا به مقصودت ظفر نيابى آن حضرت فرمود :
پرهيز دادن از ستارهبينى و پيشگويى
تو گمان و ادّعا مىكنى به ساعتى رهنمون مىشوى كه هر كس در آن ساعت سير كند بدى از او باز گردد ؟ و از ساعتى بيم مىدهى كه هر كس در آن حركت كند ضرر او را فرا گيرد ؟ [ 1 701 ] ( 1 ) پس هر كس در اين ادعا ترا تصديق كند قرآن را تكذيب كرده است ، و از يارى جستن به خداوند براى دست يافتن به مطلوب و بر طرف كردن مكروه خود را بىنياز دانسته است ، و بنا به گفته تو هر كسى كه به فرمان تو به كار مىپردازد ، مىسزد ترا ولىّ ستايش خود داند نه پروردگارش را ، چه به ادّعاى خودت همين تو هستى كه او را به ساعتى هدايت كردهاى كه به سود نايل شد و از زيان امنيت يافت . ( 2 ) آنگاه آن حضرت به سوى مردم روى كرد و گفت :
مردم ، بپرهيزيد از فراگرفتن علم نجوم ، مگر آن اندازه از اين علم كه در بيابان يا دريا شخص را هدايت مىكند ، چه اين علم شما را به كهانت ( ادعاى غيب و دانستن سعد و نحس ) وا مىدارد ، منجم چون كاهن غيبگو است ، و كاهن چون ساحر ، و ساحر مانند كافر ، و كافر جايگاهش در آتش است به راه بيفتيد و حركت كنيد به نام خدا ( 3 )
[ 700 ]
[ 1 698 ] ما روي مثل هذا الفصل في مصادر أخرى :
الف « أنساب الأشراف » للبلاذري :
437 حدّثني وهب بن بقية ، عن يزيد بن هارون ، عن سليمان التيمي ، عن أبي مجلز : أن عليّا نهى أصحابه أن يسطوا على الخوارج حتى يحدثوا حدثا ، . . . فنادى بالرحيل ، فأتاه مسافر بن عفيف الأزدي فقال : يا أمير المؤمنين لا تسر في هذه الساعة . فقال له : و لم ؟ أتدري ما في بطن هذه الفرس ؟ قال : إن نظرت علمت . فقال عليّ :
« إنّ من صدّقك في هذا القول يكذّب بكتاب اللّه ، لأن اللّه يقول في كتابه : إَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عَلْمُ السَّاعَةِ ، وَ يُنُزِّلُ الغيث ، وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ ، وَ مَا تَدْرِي مَاذَا تَكْسِبْ غداً ، وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بَأَيِّ أَرْضٍ تَموُتُ [ لقمان 34 ] و تكلّم في ذلك بكلام كثير ، و قال :
« لئن بلغني أنّك تنظر في النّجوم لأخلدنّك الحبس ما دام لي سلطان ، فو اللّه ما كان محمّد منجّم و لا كاهن ، أو كما قال » ( ج 2 ، ص 369 ) .
ب « الأمالي » للشيخ الصدّوق :
حدّثنا محمّد بن عليّ بن ماجيلويه ( ره ) ، قال : حدّثني عمي محمّد بن أبي القاسم عن محمّد بن عليّ القرشي ، عن نصر بن مزاحم ، عن عمر بن سعد ، عن يوسف بن زيد ، عن عبد اللّه بن عوف ابن الأحمر قال :
لمّا أراد أمير المؤمنين ( ع ) المسير إلى النهروان ، أتاه منجم ، فقال له : يا أمير المؤمنين لا تسر في هذه الساعة ، و تسر في ثلاث ساعات يمضين من النهار . فقال أمير المؤمنين : و لم ذاك ؟ قال :
لأنّك إن سرت في هذه الساعة اصابك و اصاب اصحابك اذى و ضرّ شديد ، و إن سرت في الساعة التي امرتك ظفرت و ظهرت و اصبت كلما طلبت . فقال له أمير المؤمنين : تدري ما في بطن هذه الدّابّة أذكر أم أنثى ؟ قال : إن حسبت علمت . قال له أمير المؤمنين عليه السّلام :
« من صدّقك على هذا القول كذّب بالقرآن ، و إنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ ، وَ يُنزِّلُ الغَيْثَ ،
وَ يَعْلَمُ مَا فِي الَأرْحَامِ ، وَ مَا تَدرِي نَفْسٌ مَاذَا تكسبُ غداً ، وَ مَا تدري نفسٌ بِأَيَّ أَرْضٍ تَمُوتُ . إِنَّ اللّهَ عليمٌ خَبِيرٌ ما كان محمّد ( ص ) يدّعي ما ادّعيت . أتزعم انّك تهتدي إلى السّاعة الّتي من سار فيها صرف عنه السّوء ، و السّاعة الّتي من سار فيها حاق به الضرّ ؟ من صدّقك بهذا استغنى بقولك عن الإستعانة باللّه ، عزّ و جلّ ، في ذلك الوجه ، و أحوج إلى الرّغبة إليك في دفع المكروه عنه ،
و ينبغي له أن يولّيك الحمد دون ربّه ، عزّ و جلّ ، فمن آمن لك هذا فقد اتّخذك من دون اللّه ندّا و ضدّا » .
ثمّ قال :
[ 701 ]
[ 1 699 ] ترجمه روايات منابع ديگر :
الف « انساب الأشراف » نوشته بلاذرى :
437 وهب بن بقية ، از يزيد بن هارون ، از سليمان تيمى ، از ابى مجلز مرا حديث گفت كه على ياران را از تاختن بر خوارج پيش از آنكه مرتكب جنايتى شده باشند ، بازداشت . . . پس بانگ كوچيدن به سوى خوارج برداشت . مسافر بن عفيف ازدى پيش آمده گفت : يا امير المؤمنين در اين لحظه حركت نكن . گفت : چرا ؟ آيا تو مىدانى چه جنسى در شكم اين اسب است ؟ گفت : اگر به حسابم بنگرم مىدانم . على گفت :
بىگمان هر كس گفتار ترا راست بداند كتاب خدا را دروغ دانسته است ، زيرا خدا در كتاب خود مىفرمايد : « بدون شك دانستن هنگام رستاخيز در نزد خدا است ، و او است كه باران را فرو مىبارد ،
و مىداند چه در زهدانها است ، و هيچ كس نمىداند فردا چه فراهم مىآورد ، و هيچ كس نمىداند در كدام سرزمين مىميرد » . و در اين باره سخنان بسيارى به زبان آورد ، و گفت :
اگر به من خبر رسد كه در ستارگان براى غيبگويى نگريستهاى ، تا بر سر قدرت هستم ترا جاودانه در زندان نگاه دارم ، زيرا به خدا سوگند محمّد ( ص ) نه ستاره بين بود و نه غيبگو ، يا چيزى گفت مانند اين .
ب « امالى » از شيخ صدوق رحمة اللّه عليه :
محمّد بن على بن ماجيلويه ، رحمة اللّه عليه ، ما را حديث كرده گفت : عمويم محمّد بن ابى القاسم ، از محمّد بن على قرشى ، و او از نصر بن مزاحم ، از عمر بن سعد ، از يوسف بن زيد ، از عبد اللّه بن عوف بن احمر مرا حديث كرد كه عبد اللّه گفت :
همينكه امير المؤمنين ( ع ) خواست به سوى نهروان رود ، منجمى آمده به او گفت :
امير المؤمنين ، در اين ساعت حركت نكن ، سه ساعت از روز گذشته حركت كن . امير المؤمنين گفت : چرا ؟ گفت : زيرا اگر در اين ساعت روى به خود و يارانت رنج و زيان بسيار رسد ، و اگر در ساعتى كه فرمان دادم حركت كنى به پيروزى و غلبه رسى و به هر چه خواهى دست مىيابى .
امير المؤمنين به او گفت : مىدانى كرهاى كه در شكم اين حيوانست نر است يا ماده ؟ گفت : اگر حساب كنم مىدانم . امير المؤمنين به او گفت :
هر كس در اين گفته ترا راستگو بداند قرآن را تكذيب كرده است ، و « بى گمان دانش وقت قيامت در نزد خداست ، و باران را او فرومى بارد ، و مىداند در زهدانها چه جنسى است ، و هيچ كس نمىداند فردا چه به دست مىآورد ، و هيچ كس نمىداند در كدام سرزمين مىميرد ، زيرا خداست داناى آگاه » . محمّد ( ص ) ادعاى ترا نمىكرد . آيا تو گمان مىكنى به ساعتى راه مىنمايى كه هر كس در آن ساعت حركت كند بدى از او بازگردد ، و ساعتى كه هر كس در اين لحظه حركت كند زيان او را فرا گيرد ؟ هر كس اين ادّعاى ترا راست داند از يارى جستن به خداى عزّ و جلّ در آن جهت خود را بىنياز داشته در بر طرف شدن ناخوشايندى گرايش شايستهترى به تو نشان داده است ، و سزا است كه به ستودن و سپاس ترا كمر بندد نه پروردگار تواناى بزرگش را ، بنابر اين هر كس به اين گفته تو ايمان و باور داشته باشد ترا به جاى خدا همتا و ضدّ او گزيده است .
آنگاه گفت :
[ 702 ]
[ 1 698 ] « أللّهمّ لا طير إلاّ طيرك ، و لا ضير إلاّ ضيرك ، و لا خير إلاّ خيرك ، و لا إله غيرك .
بل نكذّبك و نخالفك و نسير في السّاعة الّتي نهيت عنها » . ( مجلس 64 ، ص 250 ، ط الحجري ، طهران ، 1300 ق ) .
[ 703 ]
[ 1 699 ] خدايا شومى جز از اراده تو نرسد ، و زيان جز به خواست تو كسى نبرد ، و خير جز از پيشگاه تو نيايد ، و خدايى جز تو نباشد .
اكنون گفته ترا دروغ دانسته بر خلاف نظرت در همان ساعتى كه از رفتن در آن منع مىكنى حركت مىكنيم .
[ 704 ]