[ توضيح مترجم ]
در اين خطبه امير المؤمنين ، با نظر توحيدى ، اصل حسن تفاهم و هماهنگى اجتماعى را تذكر داده است : نخست بيان كرده كه تدبير كار جهان از جانب پروردگار ، پى در پى و قطع نشدنى است ، و بهرهمندى نفوس از اين تدبير حكيمانه ، به حسب عمل و استعداد ،
مختلف است آنگاه گويد : پس چون كسى حقوق و وظايف را مراعات كند و بهرههائى از مال و اهل و صحّت نصيبش شود ، نبايد بهرهمندى او موجب بدبينى و فتنه و حسد ديگران گردد ، از طرف ديگر ، مسلمان حقيقى در هر حال كه باشد ، پيروزمند است و محروميت و شكست در زندگانى براى او نيست ، چه مرد مسلمان چون خود را به خيانت نيالود تا اثر آن وجدانش را مضطرب و شرمنده كند و روى مردم بدنهاد را باز گرداند ، البته هميشه با خوشى و سعادت هماغوش است ، چه اگر مرگش فرا رسد دعوت خداى مهربان را با دل مطمئن و لب خندان اجابت مىنمايد و مرگى را كه براى همه حتمى است با آغوش باز استقبال مىكند و اگر دنيا به او روى آورد با ايمان و شرافت از دنيا كام بر مىگيرد .
در قسمت اوّل اين خطبه روى سخن با تهيدستان و محرومان از دنيا بود كه آتش حسد و بدبينى را بر فقر مادّى علاوه نكنند تا از لذات ديگر زندگانى محروم نشوند و وحدت اجتماعى را مختل ننمايند چه با اختلال اجتماع ، دچار پراكندگى ديگرى مىشوند . يكى از دانشمندان گويد : ملتى ذليل نشد مگر آنكه قبل از آن ضعيف شد ، و ضعيف نشدند مگر آنكه متفرق شد ، و متفرق نشد مگر آنكه در روش زندگانى مختلف گشت ، و مختلف نشدند مگر آنكه به هم حسد ورزيدند ، حسد به ميان نيامد مگر آنكه جمعى منافع شخصى را بر صلاح ديگران برگزيدند .
در قسمت بعد روى سخن با ثروتمندان است كه نبايد دچار اشتباه شوند و گمان كنند كه مال ضمانت همه گونه سعادت و دفع هر ضرر را مىنمايد و از اين راه خود را از يارى و
[ 289 ]
پشتيبانى بىنياز بينند ، و از دستگيرى مردم خوددارى كنند . مال جسم بيجانى است كه شعور ندارد ، عاطفه و حقوق نمىداند ، انسان كه موجود زنده و صاحب ادراك است ، از جسم بيجان قيمتىتر است . سعادت اجتماع را انسان تأمين مىكند ، افراد هم در ضمن اجتماع بايد منتفع شوند ، بدبخت اجتماعى است كه سرمايه دارانش براى حفظ مال اعضاى زنده خود را از ميان مىبرند ، اجتماعى كه ثروتمندانش از خويشان و نزديكان در مرحله اوّل سرپرستى كنند ، بالنتيجه همه آن اجتماع داراى تعاون عمومى و تبادلات نيك خواهد شد ، و همه افراد از بهرههاى طبيعى منتفع خواهند شد ، سرمايهداران غافل و مغرور بايد بدانند كه زبان ثنا خوانى و ذكر خير كه اثر جاى گرفتن انسان در دل مردم است ، سعادت و بقاء را بهتر از مال بىعاطفهاى كه دست به دست مىگردد ، تضمين مىكند .
افراد و اصناف مانند سلولها و جهازات پيكر اجتماعند ، بقا و حيات آنان بسته به بقا و تعاون عمومى بدن است . سلولها و جهازات آنوقت سلول و جهاز بدنند كه در بدن باشند ، بدين جهت دائما مراقب و مدافع تمام بدن مىباشند . اگر آنها غفلت كنند و به خود بپردازند ، در ضمن فساد عمومى ، جملگى راه فنا را در پيش مىگيرند .
امير المؤمنين درباره حفظ ارتباط عمومى اجتماع دو نكته را تذكّر داده : اوّل حفظ ارتباط خويشاوندى كه در نتيجه آن ارتباط تمام اجتماع محفوظ مىماند ، دوّم حفظ ارتباط عموم با مراكز رجوع و اداره اجتماع كه بايد كارمندان و اطرافيان نرم و ملايم باشند و به حوائج عموم برسند تا محبت عمومى نسبت به مراكز قدرت و سرپرستى محفوظ بماند و اختلاف و ضعف روى ندهد .
[ 290 ]
23 الغفيرة و من خطبة له عليه السّلام