مرحله سوم عبارتست از بروز استقلال « من » در برابر « جز من »
بنظر ميرسد كه بدون بروز اين استعداد در بين هيچ فردى از انسان هر چند كه از نيروها و فعاليتهاى فراوان درونى برخوردار باشد ، كارى از پيش نخواهد برد . خواص اين مرحله مهم عبارتند از :
1 پيروزى آدمى در « حيات معقول » اين پيروزى از آن هنگام شروع ميشود كه خود را در برابر « جز خود » بر مىنهد و در تنظيم رابطه تأثير و تأثر از « جز من » گام برميدارد .
2 اينست مرحله ادعاى منطقى « من هستم » آن انسانهائى كه به اين مرحله نرسيدهاند ، هراندازه هم كه جمله « من هستم » را زيبا و حماسى و جدى ابراز بدارند ، خود را فريب ميدهند و دروغ ميگويند و بجاى « محيط هست » . « اجتماع هست » ، « مقام هست » ، « پول هست » « معشوق هست » « تمايلاتم هست » « تاريخ هست » ، من هستم را ابراز ميدارند و يا اين
[ 310 ]
« من هستم » روپوشى روى متلاشى شدن در چنگال آن « هستها » ميگذارند .
بنظر ميرسد براى متلاشى شدن در چنگال طبيعت و قدرتهاى زورگويانه ،
اقوياى از انسان بيخبر ، ابزار و آلاتى مناسبتر و دسترستر و مجانىتر از اين ادعاكنندگان « من هستم » قابل تصور نيست .
3 در اين مرحله سوم است كه آدمى ميتواند بجاى آنكه لوحهاى زير دست نقاش عوامل طبيعى و نوع انسانى گردد ، خود نقاش زبردستى باشد كه نقش مشيت الهى را روى طبيعت و انسانها ترسيم نمايد .
4 نيز در اين مرحله سوم كه مرحله احساس استقلال من است ، اين امتياز وجود دارد كه آدمى ميتواند مرز بسيار شفاف من و جهان هستى را درك كند ، يعنى در عين حال كه خود را در اينسوى مرز مىبيند و جهان هستى را در آنسوى مرز ، ولى چون اين مرز خيلى شفاف است گويى با درك من ،
مرز ميان خود و جهان هستى را نيز درك ميكند و بالعكس با درك جهان هستى من و آن مرز را نيز در مييابد ، اين درك و دريافت از هر دو سوى مرز شفاف كه آنسوى ديگر را نشان ميدهد ، بزرگترين مختص مرحله سوم است .
5 شايستگى اظهار نظر در جهان بينى ، آن متفكرى كه بدون رسيدن به اين مرحله استقلال من و يا بدون پذيرش چنين مرحلهاى تكاملى از من ، به اظهار نظر در جهانبينى بپردازد ، نه خود او مىفهمد كه چه واقعيتى را درك كرده است و نه ميتواند چيزى از جهانبينى براى ديگران تفهيم نمايد . اين همان ماهى است كه با كمال ناتوانى از سربلند كردن از اقيانوس كه جزئى ناچيز از آنست ، با كمال خونسردى و دلخوشى ميخواهد اقيانوس را حتى به آنانكه بجهت تكامل به خود اقيانوس مشرف شدهاند ، بفهماند 6 يكى از اساسىترين و باارزشترين خواص اين مرحله ، وصول به مقام والاى اختيار است . وصول به مقام والاى اختيار يعنى چه ؟ تعريف اختيار چنين است : « نظارت و سلطه شخصيت [ يا من ، ذات ، خود حقيقى ] برد و
[ 311 ]
قطب مثبت و منفى كار » بنابر اين تا شخصيت استقلال ذاتى خود را در نيافته باشد از سلطه و اعمال آن در جريان كار ناتوان ميباشد .
و بدون اين نظارت و سلطه هرگونه احساس اختيار نوعى احساس فريبنده است كه فقط به درد صيقلى كردن حلقههاى زنجيرى عوامل جبر ميخورد . بدون وصول شخصيت به مرحله استقلال ، سرنوشت همه كارهاى فكرى و عضلانى ما در دست تمايلات بىاساس است كه بجهت ضعف شخصيت ، ما را ميگردانند .
اين اختيار نيست ، پالان است كه با كمترين سنگينى در يكى از دو طرف ، پالان به همان طرف متمايل ميشود :
اشترى ام لاغر و هم پشت ريش
ز اختيار همچو پالان شكل خويش
اين كژاوه گه شود اينسو كشان
آن كژاوه گه شود آنسو گران
بفكن از من حمل ناهموار را
تا ببينم روضه انوار را
مولوى علم حضورى كه معلومش اين من است ، با آن علم ابتدائى و خام كه معلومش دست من ، پاى من ، چشم من ، گوش من ، آن اندازه متفاوتست كه خود عضو مادى با « من » اشخاصى كه نمىتوانند از آن علم حضورى كه توصيفش كرديم برخوردار شوند ، بخود رحم كنند و مقدارى در آشتىدادن خود با ذات خود ، بكوشند .
7 دقت كنيد اگر ديديد وصول من را به اين مرحله نمىپذيريد و يا اصلا براى شما نا مفهوم است از اثبات و نفى واقعيتهاى عالى انسانى بركنار شويد ،
شما چطور مىتوانيد بدون احساس برين من درباره عدالت فكر كنيد ، مگر دريافت عدالت را ميتوان در درون يك انسان كه بجهت سلب حق استقلال از شخصيت ، ظلم را در بدترين قيافهاش مرتكب شده است ، سراغ گرفت ؟