قرآن گرايش به خدا را به انگيزگى ترس و اضطراب توبيخ ميكند
آيات قرآنى با بيانات گوناگون گرايش به خدا را به انگيزگى ترس و اضطراب ، توبيخ و محكوم مينمايد . بعنوان نمونه :
[ 171 ]
1 وَ اِذا مَسَّ الأِنْسانَ الْضُرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ اَوْ قاعِداً اَوْ قائماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاَنْ لَمْ يَدْعُنا اِلى ضُرِّ مَسَّهُ 1 ( و هنگاميكه ضررى بر انسان وارد ميگردد ، ما را به پهلو و در حال نشستن و ايستادن ميخواند ، و هنگاميكه ضرر را از وى مرتفع ساختيم ، براه خود ميرود ، گوئى همان نيست كه ما را براى برطرف ساختن ضررى كه به او وارد شده بود ، ميخواند ) پس از بررسى و تحقيق در مطالبى كه در اين مبحث ( ترس و مذهب ) متذكر شديم . حال ميتوانيد تناقض گوئى بعضى از متفكران نامور مغرب زمين را در اين مبحث ، ببينيد و در شگفتى فرو رويد . برتراندراسل به پيروى از بعضى متفكران قرن نوزدهم ميگويد : « من اصولا فكر ميكنم كه علت اين خواستارى ( خواستارى مذهب كه بشر در طى قرون از خود نشان داده است ) ترس بوده است ، چون بشر خود را تا حدى ناتوان مىبيند و سه عامل است كه موجبات ترس او را فراهم ميآورد : يكى طبيعت است كه بوسيله صاعقه به او ضربه ميزند ، يا بوسيله زلزله او را در كام خود فرو ميبرد و ديگر از عوامل ترس عامل خود انسان است كه ميتواند همنوعان خود را بوسيله جنگ تلف كند .
عامل سوم كه ارتباط زيادى با مذهب دارد ، شهوات شديد او هستند كه ميتوانند به انسان صدماتى وارد كنند و آنها در لحظات آرامش زندگى از آنچه از دست دادهاند ، پشيمان ميشوند و مذهب موجب ميشود كه تعديلى در ترس و وحشت آنها به عمل آيد . 2 ممكن است مطالعه كننده محترم بگويد : راسل در اين عبارات ترس را بعنوان انگيزه گرايش به مذهب مطرح نموده است ، ولى صريحاً اين ترس را محكوم ننموده است . پاسخ اين اعتراض روشن است ، زيرا راسل آگاهتر از آنست كه از معناى ترس كه معلولى از ناتوانى بشرى است غفلت بورزد . ترس چنانكه
-----------
( 1 ) يونس آيه 12
-----------
( 2 ) توضيح و بررسى مصاحبه براتدراسل وايت ص 157 و 158 .
[ 172 ]
در گذشته بيان نموديم عامل نفى مقاومت در برابر پديده مضر بوده و با برطرف شدن آن عامل مضر بايد مذهب نيز منتفى شود . در صورتيكه احتمال محاسبه فوق طبيعى در زندگى انسانها با هيچ دليلى تاكنون مردود شناخته نشده است و آنگهى راسل چگونه ميتواند ترس مزبور را سازنده تلقى كند ، با اينكه در همين مصاحبه صريحاً گفته است : مذهب براى بشر مضر بودهاست . حال شما اين قضاوت انتقادى را در نظر بگيريد و سپس جملات زيرا را از همين راسل مطالعه فرمائيد : « از گروه مردان بزرگى كه در تاريخ بشرى تجلى بيشتر نموده و بيشتر برجسته بودهاند ، عدهاى در جهت منافع بشريت گام برداشتهاند و گروهى ديگر درست در نقطه مقابل آنان بودهاند . عدهاى نظير فقهاى بزرگ و نوآوران مذهبى تا آنجا كه قدرت و توان داشتهاند ، كوشيدهاند انسانها را مجبور سازند تا نسبت بيكديگر كمتر ظلم و تعدى روا دارند و نسبت به همنوع مهربانتر باشند ،
برخى از دانشمندان بما آگاهى بخشيده و امكان دادهاند تا جريانات طبيعى را درك كنيم ، هر چند ممكن است از اين آگاهىها و دانشها بخطا بهره جسته شود ، ولى بهر حال فى حد ذاته دانش چيز باشكوهى است . عدهاى مانند شاعران و آهنگسازان و نقاشان به هستى و زندگى زيبائى بخشيدهاند ، به نحوى كه در لحظات نوميدى و دلتنگى اين زيبائيها رنجهاى بشرى را تحملپذير ميسازد . اما عدهاى ديگر از اين مردان بزرگ همانند آن عده نخست توانا و در مسيرشان كاملا موفق بودهاند ، ولى آنچه كه انجام دادهاند درست در نقطه مقابل گروه اول بوده است .
فكر نميكنم از وجود چنگيزخان ثمرهاى به بشريت رسيده باشد ، من نميدانم از روپسپير چه فايدهاى به بشريت رسيده است و به سهم خويش هيچ دليلى نمىبينم كه سپاسگزار لنين باشم . اما همه اين افراد اعم از خوب و بد داراى ويژگى ميباشند كه من بهيچ روى آرزو نميكنم كه اين ويژگيها در جهان نابود گردد و آن قدرت و ابداع فردى ، استقلال فكرى ، و قدرت تخيلى فوق العاده
[ 173 ]
بوده است . فردى كه داراى اين ويژگيها است قادر است كارهاى خير بسيار كند ، همانطور كه ميتواند گام در راه شر گذارده بسيار آسيب برساند و اگر قرار باشد كه بشريت در غرقاب تاريكى غوطهور نشود ، هركس ميبايست آرزو نمايد بينشى را كه اين افراد برتر بدست ميآورند ، جهت نفع بشرى باشد .
احتمالا تفاوت اندكى بين طبيعت يك جانى و طبيعت يك سياستمدار وجود دارد . 1 ملاحظه ميشود كه راسل در اين تقسيمبندى عالىترين ارزشها را به علماى الهى و مذهبى داده است . در عبارت ديگر ميگويد : « بدعتگذاران اخلاقى و مذهبى تأثير عظيم بر زندگى ، انسانها نهادهاند . هر چند كه بايد اذعان داشت كه هميشه آن تأثيرى را كه مورد نظر آنان بوده است ، بجاى نگذاردهاند ولى من حيث المجموع اين تأثيرات مثبت و سودمند بوده است » 2 آيا ترس ميتواند آن دانش و بينش و احساس عظمت را بوجود بياورد كه گروهى بانگيزگى مذهب ، عاشقانه در جهت منافع بشرى گام بردارند ؟ 2 وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ اِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَأِلَيْهِ تَجْأَروُنَ .
ثُمَّ اِذا كَشَفَ الْضُّرَّ عَنْكُمْ اِذا فَريقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ 3 ( هر نعمتى كه براى شما است ، از خداوند است سپس موقعى كه ضرر بر شما رسيد ، به او پناهنده ميشويد . سپس وقتى كه ضرر را از شما منتفى ساخت ، گروهى از شما به پروردگارشان شرك ميورزند ) توضيح جمله اول آيه ، نعمتها و خوشىهاى زندگى را بياد ميآورد و بمردم هشدار ميدهد كه همه حالات خوش زندگى هم از خدا است ، چرا در آنمواقع خدا را بياد نميآوريد و فقط در موقع اضطرار پناهنده به او ميشويد
-----------
( 1 ) قدرت و فرد راسل ص 60
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور ص 55
-----------
( 3 ) النحل آيه 53 و 54
[ 174 ]
3 وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ 1 ( و اگر ما به آنان رحم كنيم و ضررى را كه به آنان رسيده است مرتفع بسازيم ،
در طغيانگرى كورانه و گمراهانه خود لجاجت ميورزند ) 4 وَ اِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنيبينَ اِلَيْهِ ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِىَ ما كَانَ يَدْعُوا اِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ اَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً اِنَّكَ مِنْ اَصْحابِ النَّارِ 2 ( و هنگاميكه براى مردم ضررى رسيد ، پروردگارشان را در حاليكه به او بازگشت نمودهاند ، ميخوانند ، سپس هنگاميكه نعمتى از خود به آنان بخشيد ، آنچه را كه پيش از حالت خوشى بسوى آن ميخواند ، فراموش ميكند و براى خدا مثلها قرار ميدهد تا مردم را از راه خدا گمراه كند . بگو به اين انسان ، از اين كفر و كفران كه ميورزى ، اندكى برخوردار باش ، تو از دوزخيانى ) با دقت در سرتاسر قرآن ، حتى يك آيه هم پيدا نميشود ، كه ترس و اضطرار و نكبت را دليل وجود خدا و واقعيت دين مطرح نمايد . اگرچه مقدارى از ترس و ناتوانىها را به نظم عالم هستى كه جلوهگاه مشيت او است ، نسبت ميدهد ، چنانكه ساير شئون و پديدههاى حيات را هم با نظر به نظام هستى بخود نسبت ميدهد . بنابراين ملاحظات ، روشن ميشود كه پناهندگى و گرايش انسان در موقع ترس و اضطراب و ناتوانى به خدا ، يكى از فوايد دين است و چه فايده بزرگى ، و چه عامل مهمى براى بخود آمدن و بيرون آمدن از لجن ناآگاهىها و بىبند و بارىها . درست است كه عامل منحصر گرايش به خدا و عالم فوق طبيعت براى برخى از مردم ، فقط ترس و تيره روزى و اضطرار است ،
ولى در برابر اين گروه ، عدهاى فراوانتر از آنان وجود دارند كه جمال و جلال
-----------
( 1 ) المؤمنون آيه 75
-----------
( 2 ) الزمر آيه 8
[ 175 ]
آفرينش و شكوفائىها و خندههاى روانى و لذايذ معقول را عامل گرايش به خدا و فوق طبيعت تلقى مينمايند . و با نظر به ريشههاى اصلى دينگرايى و با نظر به دو گروه مخالف در عامل دينگرايى به اين نتيجه قطعى ميرسيم كه در هم آميختن هويت و عوامل اصيل دينگرائى با طرز برداشت انسانها در موقعيت هاى مختلف از دين ، كار نادرستى است كه ممكن است مسائل انسانشناسى را تاريك و ابهامانگيز نمايد . يكى از بهترين منابع اين حقيقت كه با نظر به ريشههاى عميق خداگرايى بايستى حالات خوشى و ناخوشى انسانها در برابر دين فرق ننمايد ، همين جمله امير المؤمنين عليه السلام است كه ميفرمايد : « در هنگام خوشى و رغبت چنان عمل كنيد كه در موقع ترس و وحشت عمل ميكنيد . » 20 ، 21 الا و انّى لم ار كالجنّة نام طالبها و لا كالنّار نام هاربها ( هشيار باشيد ، من نديدهام مانند كسى را كه جوياى بهشت باشد و بخوابد و گريزان از آتش باشد و در خواب فرو رود )