نوع دوم وسايل و ابزار مصنوعى شناخت .
بشر براى توسعه ارتباطات معرفتى خود با جهان هستى ، به ساختن وسايل و ابزار دقيقتر و عالىتر اقدام نموده و بموفقيتهاى بسيار چشمگير نائل شده است . ميكرسكپ و تلسكپ و ديگر وسايل بسيار ظريف و عالى را تعبيه نموده ،
حتى موجودات و پديدههائى را كه مثلا با چشم طبيعى ديده نميشوند ، مىبيند .
اين وسائل و ابزار از آنجهت كه نمودها و روابط بيشترى را از جهان هستى براى ما قابل درك ميسازد ، نه تنها براى ما مهم است ، بلكه امروز با نظر به باز شدن ابعاد انسانى و سطوح طبيعت ، از اهميت حياتى برخوردار ميباشد .
ولى آنچه كه درباره اين وسائل و ابزار مربوط به مسئله شناخت است ، اينست كه اين ابزار بهر درجه از عظمت و دقت هم كه برسند ، بهيچ وجه نميتوانند دخالت حواس و شرايط درونى خاص ما را بكلى حذف نموده ذهن ما را بشكل يك آيينه محض در آورند كه واقعيتها را آنچنانكه هستند در درون ما
[ 227 ]
منعكس شوند . دليل اين مدعا سه مسئله است :
مسئله يكم اينست كه اين ابزار و ادوات با دست بشر ساخته و تابع حذف و انتخاب بشر در اجزاء و روابط عالم هستى است ، باين معنى كه ميكرسكپ براى نشان دادن ذرات بسيار كوچك كه با چشم غير مسلح ديده نميشوند ، ساخته شده است ، چرا ؟ براى اينكه ما ميخواهم آن ميكربها را ببينيم و شكل و هويت و كار آنها را كه ميتوانند از راه ميكرسكپ وارد ذهن ما شده و به شناخت ما درباره ميكربها كمك كنند ، بدانيم .
مسئله دوم آنچه را كه وسايل و ابزار در اختيار ما ميگذارند ، همراه با بازتاب و عكسالعمل هويت خود آن وسايل و ابزار ميباشد كه در اصطلاح فلسفه مغرب زمين « كوزال كار اكتريستيك » مينامند و ما آن را كيفيت علتپذيرى ميناميم . بعنوان مثال : پديده حرارت را پشم بطور خاص منعكس ميكند ،
چوب بطور ديگر ، بدن آدمى ، جيوه ، چرم ، سيمان ، خاك ، سنگ . . . .
هر يك از اين موجودات اطلاع خاصى از حرارت بما ميدهد كه بستگى به هويت و كيفيت آن دارد . ذرهبين در يك مجموعه معينى ستارگان را با شكل خاصى نشان ميدهد ، اگر اندك تغييرى در ذرهبين و واحدهاى مجموعهاى كه در موقعيت خاص ذرهبين دخالت ميورزند ، صورت بگيرد ، نتيجه كار آن دگرگون خواهد گشت .
مسئله سوم چنين فرض كنيم كه وسائل و ابزار مصنوعى در هنگام منتقل ساختن اطلاعات براى ما كمترين واكنش و بازتابى نداشته و ميتوانند واقعيات را دست نخورده از دالان خود عبور بدهند ، بالاخره تحويل گيرنده آن اطلاعات حواس و ذهن آدمى است . بدين ترتيب ، باز با همان مسئله روبرو خواهيم گشت : كه يك كليد از جهان برونى ، قفلى را كه در درون باز خواهد كرد يك قفل مشخص با ساختمان و تركيب مشخص نميباشد . اين مسئله در مبحث « شيئى براى خود و شيئى براى ما » ( تماشاگرى و بازيگرى ما
[ 228 ]
در نمايشنامه وجود ) تكميل خواهد گشت .