تعريف شناخت
ما در آغاز مباحث شناخت ، ديديم كه اين پديده نه نمود فيزيكى دارد و نه نمود فيزيولوژيك . اگر هم در موقع حصول شناخت در ذهن تحريكات و پديدههاى فيزيولوژيك در نتيجه حصول شناخت بوجود ميآيد ، باز خود آن پديده نمود مستقيمى ندارد تا در مقولات كيفى و كمى وارد شود .
براى توضيح تعريف شناخت ، مسائل زيرا را بايد در نظر گرفت :
1 خلاء نسبى ذهن مقصود از خلاء نسبى عدم اشتغال فعلى ذهن به عمل انعكاس صور و فعاليتهاى ديگر است ، نه خلا بمعناى واقعى . هر اندازه كه سطح ذهن با آگاهىها اشغال شود ، عمل انعكاس صور دشوارتر و گاهى تا
[ 281 ]
حد ناممكن ميرسد .
2 وجود انگيزه انعكاس كه عامل شناخت ناميده ميشود . اين عامل داراى انواعى است كه در آغاز مباحث شناخت مطرح نموديم ، مانند عامل جبر حسى و ذهنى و عامل جبر زندگى و غيره .
3 تعين صورت منعكس بوسيله حذف و انتخابهاى مناسب ، بعنوان مثال هنگاميكه ميخواهيم شكل هندسى يك جسم را در ذهن منعكس نموده و آنرا براى شناخت در ذهن مورد توجه قرار بدهيم ، از رنگ و ثقل و طعم و ارزش آن قطع نظر ميكنيم و با اين قطع نظر كردن ، موضوعى را كه ميخواهيم صورت آنرا به ذهن منتقل بسازيم ، تعين مييابد زيرا ذهن بشرى قدرت منعكس ساختن موضوعى نامعين را در ذهن ندارد . و چنانكه در مسئله ششم خواهم گفت شناخت داراى دو بعد است : تأثرى و انعكاسى ، عملى و فعلى و هيچ يك از اين دو بعد بدون موضوع تعينيافته به فعليت نميرسد .
4 آگاهى ثانوى به موضوع منعكس شده در ذهن ، اين آگاهى بالاتر از آگاهى ابتدائى است كه محصول ارتباط ابتدائى ذهن با موضوع است ،
مانند آگاهى به صدها پديده مختلف كه در موقع عبور از خيابان بوجود ميآيد ،
و مانند اينكه موضوعات و پديدهها در ذهن رژه ميروند ذهن آنها را براى توجه و شناخت متوقف نميسازد . آگاهى ثانوى عبارتست از گرفتن موضوع منعكس شده در ذهن و برنهادن آن براى شناخت .
5 فعاليت آگاهانه يا ناآگاه براى نگهدارى صورت منعكس در ذهن ،
يا براى نگهدارى دو صورت موضوع و محمول در قضايا كه شناخت رابطه ميان آن دو مطلوب است ، مانند نگهدارى مفهوم خردمند و مفيديت در قضيه « خردمند براى جامعه مفيد است » كه مقصود شناخت رابطه ميان مفيديت و خردمندى است . بايد توجه داشت كه حكم به روابط ميان موضوعها و محمولها غير از شناخت محض است ، زيرا حكم چنانچه در مبحث تصديق خواهد آمد ،
[ 282 ]
فعاليت ذهن روى شناختهشدهها است .
6 با اهميتترين مسئله شناخت كه بدون درك آن ، هويت شناخت قابل فهم نخواهد بود ، دو بعدى بودن پديده شناخت است :
بعد يكم تأثر ذهن از صورت منعكس ، بهمين جهت است كه در حالت انعكاس موضوعات حياتى ممكن است همه سطوح روانى تحت تأثير موضوع قرار گرفته و از آن متأثر گردند . و چون معمولا صورتهاى منعكس در ذهن پديدههاى معمولى و بيطرف ميباشند و تأثير در چگونگى اصل حيات آدمى ندارند ،
لذا چنين گمان ميرود كه كار ذهن در حال منعكس ساختن موضوعات و روابط كار آيينهاى محض است .
بعد دوم فعاليت خاص ذهنى است كه پس از انعكاس موضوع در جريان شناخت بوجود ميآيد . چون اين نوع فعاليت نمودى مانند نمود فيزيكى در جهان عينى ندارد ، چارهاى جز اين وجود ندارد كه هر كسى در جريان شناخت ، فعاليت مزبور را درك نمايد ، همچنين است انعكاس محض ذهنى اگر چه ميتوان آنرا به انعكاس آيينهاى تشبيهكرد . بهمين جهت است كه ما نميتوانيم فعاليت ذهن براى شناخت و تأثر ذهن در حال انعكاس صور و روابط در آن را ، بعنوان دو پديده كاملا واضح و روشن از ديدهگاه علمى و عينى مطرح كنيم ، با نظر به جريان انعكاسات و فعاليتهاى ذهن روى آنها ميتوان گفت : شناختها با نظر به تنوع انواع موضوعها و روابط متنوع ميباشند .
مانند لذت و الم ، اگر كسى با نظر به دو مفهوم كلى كه از دو كلمه لذت و الم برميآيد ، بگويد كه هر يك از اين دو كلمه مفهوم كلى متضاد با يكديگر دارند و همه موارد لذت يك حقيقت است و همه موارد الم يك حقيقت ضد لذت است ، بهتر اينست كه بگوئيم : ما سخن چنين شخصى را نمىفهميم . كدامين انسان هشيار ميتواند بگويد :
انواع لذتهاى زير يك حقيقت و تأثر و احساس خوشى از همه
[ 283 ]
آنها يك نوع تأثر و احساس است :
1 لذت خوراك براى نجات دادن بزندگى .
2 لذت خوراك فقط از نظر خوشايندى مواد تركيبكننده آن .
3 لذت وصول به واقعيت از روى آگاهى و با پيگردى از آن .
4 لذت وصول به واقعيت بدون آگاهى و تعقيب آن .
5 لذت تماشاى منظره زيبائى از طبيعت .
6 لذت تماشاى يك اثر هنرى زيبا كه ساخته نبوغ بشرى است .
7 لذت عدالت .
8 لذت قدرت .
9 لذت اشباع غريزه جنسى .
10 لذت اشباع حس انتقامجوئى .
11 لذت پيروزى .
12 لذت بازشدن عقدههاى روانى و منتفى شدن آنها .
13 لذت عواطف پدرى .
14 لذت عواطف مادرى .
15 لذت عواطف فرزندان و كودكان درباره پدران و مادران .
16 لذت مالكيت برخود .
17 لذت شناخت خويشتن و آشنائى باخود .
18 لذت تسلط بركار .
19 لذت تقوى .
20 لذت دريافت هدف زندگى .
21 لذت حيرت عالى از درك آهنگ كلى جهان هستى . آيا تأثيرى كه از هريك از اين لذايذ بوجود ميآيد ، با ديگرى قابل مقايسه و شبيه بهمديگر ميباشند ؟ آيا لذت حاصل از اشباع غريزه جنسى ( بىقانون ) با لذت مالكيت
[ 284 ]
بر خود و امتناع از عمل مزبور شباهت دارند ، يا متضاد يكديگرند . بايد گفت : پديده شناخت نيز اگر چه مانند لذت ، با يك مفهوم مورد تفاهم واقع ميگردد ، ولى كيفيت تأثر از انعكاس يك پديده در جريان شناخت ، مانند رنگ ، غير از كيفيت تأثر از انعكاس ثقل يك جسم در ذهن است . حتى انعكاس هريك از رنگها تأثر مخصوص به خود دارد . آيا انعكاس رنگ قرمز كه در اصطلاح نقاشان هنرمند رنگ گرم گفته ميشود و تأثرات عصبى بالخمصوصى را بوجود ميآورد ، شبيه به تأثر رنگ زيتونى باز است كه رنگ سرد گفته ميشود ، يكى است ؟ خود همين اصطلاحات كه نقاشان و هنرمندان در رنگها ( سرد و گرم و ملايم ) بكار ميبرند و اصطلاحاتى كه درباره نمودها و رويدادهاى جهان عينى مانند دلربا ، دلخراش ، و سوزناك و دلهرهآور بكارميرود ، يكى از بهترين دلايل تنوع تأثرات در انعكاسهاى ذهنى ميباشد .
همچنين بعد دوم شناخت نيز كه عبارتست از فعاليت خاص ذهن روى صور انعكاسيافته در ذهن . كاملا متنوع بوده و قابل مقايسه و تشبيه بيكديگر نميباشند .
بعنوان مثال : حكم به ثبوت رابطه ميان يك موضوع و محمول مانند « خردمند بر جامعه مفيد است » فعاليتى است كه با تجريد عدد در ذهن اندك شباهتى ندارند . تجريد عدد در ذهن نوعى فعاليت است كه بدون نياز به معدود و موضوع و محمول و كيفيت عينى و كيفيتهاى رابطهاى مانند ضرورت و امكان در ذهن انجام ميگيرد ، در صورتيكه حكم به ثبوت رابطه ميان يك موضوع و محمول بهمه امور مزبور نيازمند است . بهمين جهت است كه براى تعريف حقيقى شناخت بايد براى هريك از شناختها تعريف خاصى در نظر گرفت . چنانكه براى شناخت حقيقى لذت يا الم بايد براى هر يك از آنها تعريف خاصى را منظور نمود . هر شناختى از دو عنصر ذاتى و عينى تركيب مييابد . عنصر عينى آن موضوع است كه در ذهن انعكاسيافته و مورد فعاليت شناختى ذهن قرار گرفته است . عنصر ذاتى عبارتست از تأثر انعكاسى ذهن
[ 285 ]
و فعاليتى كه ذهن درباره موضوع انجام ميدهد . بنابراين شناخت يك قلم با شناخت يك ميز متفاوت است . اكنون ميپردازيم به بيان انواع ارتباطات شبه كمى ذهن با موضوع در پديده شناخت . در آغاز بحث پنجم گفتيم :
منظور از ارتباط شبه كمى ذهن با موضوع در پديده شناخت ، مراتب نقص و كمال رابطهايست كه ميان ذهن و موضوع برقرار ميشود ، مانند احتمال و يقين .