آيا حق پيروز است يا قدرت ؟
پاسخ به اين سؤال به آن آسانى نيست كه بعضى از متفكران گمان ميبرند و فورا با پيوستن بيكى از دو گروه زير خيال خود را راحت ميكنند .
معمولا متفكران در پاسخ به اين سؤال به دو گروه تقسيم ميگردند :
گروه يكم : ميگويند : حق هميشه پيروز است و فعاليتها و تاخت و تازهاى قدرت ، تنها نمايش پيروزى دارد ، ولى نميتواند حق و حقيقت را تباه ساخته و از بين ببرد .
گروه دوم به پيروزى قدرت معتقد بوده ميگويند : حق يك آرمان ذهنى است كه در برابر قدرت عينى نميتواند مقاومت نمايد . شاهد پيروزى قدرت وقايع و رويدادهاى جريان معمولى تاريخ است . و اگر حق بخواهد پيروز شود ، حتما بايد از قدرت استمداد نمايد .
گروه يكم را ارباب اديان و اخلاقيون و حكماء و فلاسفه و دانشمندانى
[ 52 ]
تشكيل ميدهند كه براى نوع انسانى و حيات معقول وى ، مانند قلمرو عالم طبيعت قوانينى ثابت معتقدند كه از دستبرد تغيرات و دگرگونىها بدورند و ميگويند : چنانكه نظم جدى عالم طبيعت از وجود ثابتهايى خبر ميدهد كه قوانين علمى بازگو كننده آنها است ، همچنين بايستگىها و شايستگىهايى براى حيات معقول انسانها وجود دارد كه مطلوبيت عدالت و تعهد و آزادى و تكامل بازگو كننده آنها ميباشد . بعبارت روشنتر چنانكه براى انبساط اجزاء يك جسم قانون وجود دارد و براى رشد كودك تا مرحله جوانى قانونى در جريان است و هر يك از قوانين بازگو كننده حقى است ، همچنين براى انسان شدن و برخوردار گشتن از حيات معقول قانونى وجود دارد كه بازگو كننده حق است و چون حيات معقول كه گاهى با كلمه تكامل تعبير ميشود ، بعنوان ضرورىترين و مفيدترين هدف براى زندگى آدميان اثبات شده است ، لذا قانون و حق مربوط به اين حيات معقول ( تكامل ) ثابت و مافوق دگرگونيها است .
گروه دوم را بررسى كنندگان فيزيك تاريخ بمعناى تماشاگران محض نمودهاى سرگذشت بشرى و مطالعهكنندگان فرهنگها و تمدنها با اصول پيش ساخته قدرت محورى و گروه بدبينان به طبيعت انسانى تشكيل ميدهند . اين گروه همان متفكرانى هستند كه با تاريخ طبيعى انسانها سر و كار دارند ، نه با تاريخ انسانى آنان . براى اين خفاشان ظلمتنگر قربانيان بيشمار راه آزادى و حق و عدالت و علم كه در سرتاسر تاريخ مانند ستارگان فروزان در سپهر لاجوردين ميدرخشند ، نه تنها جلوه ندارند ، بلكه اين اشعه خورشيد كمال ديدگان آنانرا آزار ميدهند . اينان عشق سوزانى دارند كه حتى موسى بن عمران و ديگر پيامبران عبرى و عيسى بن مريم و محمد بن عبد اللّه و على بن ابيطالب ( ع ) را هم قدرتمندانى مانند فرعون و خودكامگان بنى اسرائيل دوران عيسى و ماكياولىهاى مشركين و طاغوتهاى قريشى بدانند اينان به چهرههاى قضات بيدادگر آريوباگ آتن كه حكم اعدام سقراط را بناحق صادر كردهاند ، چنان خيره ميشوند كه
[ 53 ]
سقراط را براى آنان خرمگس آتن نمايش ميدهد . بيائيد بگذريم و بگذاريم اين نابخردان در خيالات خود براى انسان ، تاريخ كشتارگاههاى متنوع تنظيم كنند .
اينان تاريخ نمينويسند ، اينان مغز و روان خود را تحليل و تفسير نموده ، شرح حال خود را بيان ميكنند و از اين راه خدمت بزرگى به بشريت مينمايند بهرحال ، ما بجاى آنكه به نقل و تحليل دلايل و شواهد دو گروه بپردازيم ، خود اين مسئله را كه « آيا حق پيروز است يا قدرت ؟ » مطرح و مورد بررسى قرار ميدهيم ،
گفتيم با نظر به مجموع ملاحظات مربوطه ميتوانيم حق را چنين تعريف كنيم :
حق عبارتست از عموم واقعيات ضرورى و مفيد كه داراى دو قطب انسانى و عينى ميباشد ، لذا حق چنانكه شامل همه واقعيات ضرورى جهان عينى و قوانين جارى در آنها ميباشد ( حق از ديدگاه فلسفى ) همچنان همه قوانين تكامل انسانى مانند آزادى و عدالت و تعهد و دانش و بينش را در برميگيرد .
بنابراين تعريف ، چنانكه واقعيات ضرورى جهان و قوانين جارى در آنها ،
بدون تأثر از ذهن آدمى و بازيگرىهاى آن ، واقعيت دارند و حقند ، همچنان تكامل انسان و واقعياتى كه براى تحقق تكامل ضرورت دارند ، مانند تعهد و آزادى و تعقل و تعديل خودخواهى و عدالت ، داراى واقعيت بوده و حقند ، هيچيك از دو نوع واقعيت و حق در مجراى دگرگونيها و تحولات از بين نميروند .
اين دو واقعيت و حق ، ثابت و مافوق پيروزى و شكست به ثبات خود ادامه ميدهند . اكنون ميتوانيم به سراغ توضيح و تفسير اين جمله برويم كه حق هرگز در صحنه نبرد ، با قدرت گلاويز نميگردد تا گاهى پيروز و گاه ديگر با شكست مواجه شود زيرا :