6 علم
اين كلمه كه ميتوان گفت در همه زبانهاى دنيا از قديمترين تاريخ تماس آدمى با واقعيتها شايع است ، سرگذشتى پرماجرا دارد . اگر فرض كنيم مواردى كه اين
[ 289 ]
كلمه تا پيش از قرن نوزدهم بكار رفته است ، مثلا صد مورد است ، در يك مورد فقط علم بمعناى خاص آن كه عبارتست از انكشاف صددرصد واقعيتست منظور شده است ، بقيه موارد استعمال علم با تعريفى كه امروزه براى علم در دست داريم ، سازگار نميباشند . يك اصل كه در گذرگاه پرماجراى علم ديده ميشود ، اينست كه علم ارتباطى است ميان ذهن انسان و جهان خارجى كه مطلوبيت دارد . ولى از اوايل قرن بيستم باينطرف كه علم وسيله سوءاستفاده در راه هدفهاى سلطهگرانه استخدام شد ، آن چهره مقدس خود را از دست داد . از طرف ديگر علم در برابر آن بحرانهايى كه در اصول و قوانين پيش ساخته بوجود آمده بود ، مقاومت خود را از دست داده ، رسماً بوسيله پىيررسو ورشكستگى علم اعلان ميشود . البته بايد بدانيم كه علم هرگز شكست نميخورد ، بلكه اين هدفگيرىها و حذف و انتخابها و تكيه عاشقانه بر اصول پيش ساخته است كه با شكست مواجه ميگردد .
برگرديم به تفسير معناى علم در اينكه معناى علم چيست ؟ هنوز يك تفسير و تعريف جامع و مانع كه مورد اتفاق همه متفكران شرقى و غربى بوده باشد گفته نشده است . برخى از متفكران علم و معرفت و شناخت را فقط انعكاسى از واقعيتها در ذهن بشرى ميدانند . اينان علم را با يكى از دو عنصر بسيار اساسى آن ، تعريف ميكنند و عمل و فعاليت ذهن را در بوجود آمدن علم و معرفت ناديده ميگيرند . براى اينكه يك موضوع يا قضيهاى در جريان علم قرار بگيرد حذف و انتخاب و آگاهىهاى ثانوى درباره واقعيت منعكس در ذهن و تجسيم و وابستن آنها به اصول و قوانين باضافه توجه به امكان شكاف برداشتن آن اصول از طرف اكتشافات جديد ، عنصرى ديگر براى علم و معرفت است ، كه حتماً بايد براى تفسير و توجيه يك معرفت علمى در نظر گرفته شوند . البته ما ميتوانيم با يك اصطلاح قراردادى انعكاس محض موضوعها و واقعيتهاى خارج از ذهن را در صحنه ذهن علم بناميم و اجازه
[ 290 ]
مناقشه در اين اصطلاح قراردادى بخود ندهيم ، ولى اين اصطلاح قراردادى نبايد مراتب مختلف علم را براى ما قابل چشمپوشى نمايد . ما با قطعنظر از هر گونه گرايشهاى غير علمى و با قطعنظر از هرگونه اصول پيش ساحته ،
مراتب مختلف علم را كه در زير مطرح ميكنيم ، قابل قبول ميدانيم :