2 جبر طبيعى حسى و ذهنى براى مراحل عالى شناخت
همان جبر طبيعى حسى و ذهنى كه براى مراحل ابتدائى شناخت وجود دارد ، در مراحل عالى شناخت نيز وجود دارد . مثلا براى اينكه يك معرفت تعميم يافته درباره جهان يا انسان بوجود بيايد ، باز همان عناصر سه گانه كه براى حصول شناخت ابتدائى ضرورت جبرى دارد ، لازم است . تفاوتى كه مرحله ابتدائى شناخت با مراحل عالى آن دارد ، اينست كه هر چه شرايط ذهنى از نظر تجربهها و آشنائى با قوانين و سرعت انتقال عالىتر بوده باشد ، ارتباطى كه ميان ذهن و جهان خارجى برقرار ميگردد ، عالىتر و منطقىتر و همه جانبهتر مىباشد . بعنوان مثال شخصى را در نظر بگيريد كه براى اولين بار يك شاخه گل زيبا را مىبيند ، در اين ارتباط كه ميان ذهن بيننده و آن گل برقرار ميگردد ،
جريانى كه در ذهن از اين ارتباط بوجود ميآيد ، انعكاس محض و اجمالى از كل مجموعى آن شاخه بوده ، تدريجاً حالت تجزيهاى و تركيبى آن شاخه در ذهن بيننده بجريان ميفتد و رفته رفته انعكاسى مشروح از گل مفروض بعنوان يكى از محتويات حافظه در ميآيد .
سپس مشاهدات تكرارى آن گل ، چيزى براى شناخت نمىافزايد . در صورتيكه اگر بيننده از معلومات متنوعى درباره انواعى از گلها و قوانين حاكم بر آنها ، از نظر روئيدن و تأثير هوا و زيبائى و عطر و تركيبات متنوع با ساير گلها ، برخوردار بوده باشد .
[ 234 ]
شناخت حاصل از ديدن گل مفروض امواجى از مسائل مربوطه را در ذهن او پديد خواهد آورد . ولى بهر حال اين بيننده دانا نيز نميتواند بدون سه عنصر ( حواس و ذهن ، جهان خارجى ، ارتباط ميان آنها ، ) به شناخت تازهاى توفيق يابد . از اينجا است كه متفكرانى كه با دانستن مقدارى از اجزاى جهان عينى و با آشنائى با مقدارى قوانين و اصول حاكم در ذهن و خارج ، ارتباط دائمى با جهان خارجى را ضرورى تلقى نميكنند و بهمان دانستههاى پيشين قناعت ميورزند سخت در اشتباهند . مخصوصاً با در نظر گرفتن اين حقيقت اصيل كه :
هر نفس نو ميشود دنيا و ما
بىخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوى نو نو ميرسد
مستمرى مىنمايد در جسد
شاخ آتش را بجنبانى بساز
در نظر آتش نمايد بس دراز
اين درازى خلقت از تيزى صنع
مينمايد سرعتانگيزى صنع
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتيست
مصطفى فرمود دنيا ساعتيست
درباره ضرورت و چگونگى اين ارتباط در مباحث مربوط به « انواع محصول عالى شناخت » بررسى مشروحترى خواهيم داشت .