پيروزى چه معنا ميدهد
بدانجهت كه دو مفهوم پيروزى و شكست كه بطور متضاد در فرهنگ عمومى بشرى روياروى هم قرار ميگيرند ، از اهميت حياتى برخوردارند و از آن مفاهيم هستند كه ماداميكه حركت و دگرگونى مثبت و منفى در دنيا وجود دارد ، اين دو مفهوم متضاد هم پايدار خواهند ماند ، مخصوصا در اين مبحث « آيا حق پيروز است يا قدرت ؟ » عنصر اساسى بررسى ما ميباشد ، لذا مجبوريم توضيح مختصرى درباره اين دو مفهوم بياوريم . البته چون شكست مفهوم مقابل پيروزى است . اگر پيروزى را تفسير كنيم در حقيقت مفهوم ضد آن را نيز كه شكست است ، ميتوانيم درك كنيم .
گرچه در ذهن مردم ، مفهوم پيروزى يك حقيقت مشخص نيست ، ولى آن مفاهيمى كه بازگوكننده پيروزى در نظر مردم است بيك جامع مشترك برميگردد كه عبارتست از تغيير دادن موقعيت يك موجود كه مقاومتى براى حفظ آن موقعيت داشته و با جبر تغيير دهنده ، آنرا پذيرفته است . در اين جريان عامل تغييردهنده پيروز و آنچه كه تغيير يافته است مغلوب و شكست خورده است .
ما براى توضيح پيروزى دو نوع عمده آنرا در نظر ميگيريم :
نوع يكم به فعليت رسيدن استعدادهاى مثبت آدمى با برخوردارى از آزادى در مسير كمال . قدرتى كه در اين جريان نصيب يك انسان يا يك جامعه ميگردد ، هيچ موجودى را با شكست روبرو نميسازد ، بلكه هر موجود پليد و ساقط از هويت اصلى خود را از سر راه خود برميدارد و با همه موجودات ديگر رابطه سازندگى در مسير كمال برقرار مينمايد . اين پيروزى تغييراتى را كه بوجود ميآورد ، تغييرات تكاملى است ، اگرچه موجودات ناقص در برابر آن مقاومت نمايند ، شكستن مقاومت موجودات ناقص براى بهرهورساختن
[ 89 ]
آنان از استعداد و قدرت ، تكامل ميباشد و كراهت آنها از شكستن در برابر اين پيروزى كراهتى است كه طفل نوظهور در موقع از دست دادن چاقوئى كه بازى با آن به ضرر خود و ديگران تمام ميشود ، از خود نشان ميدهد . اين پيروزمندان هستى واقعى انسانها را نمىشكنند ، بلكه حيات آلوده آنانرا تصفيه يا جهل آنان را تبديل به دانائى و ناتوانىشان را مبدل به قدرت مينمايند ، اگر چه مغلوب شدگان در اين جريانات كراهت داشته باشند .
نوع دوم از پيروزى عبارتست از تغيير دادن موقعيت طبيعى مغلوب برخلاف خواسته آن مغلوب ، بدون اينكه هدف والايى كه بخود مغلوب يا بر ديگر انسانها برگردد منظور شده باشد ، در اين پيروزى قدرت براى تورم خود طبيعى پيروزمند استخدام شدهاست ، نه در راه تكاملى او كه موجوديت مغلوب را اصلاح ميكند . انساننماهائى حمله ميكنند ، انسانهاى ديگرى را از وطنهايشان آواره ميسازند آدمنماهائى حيات آدميان را استثمار نموده خود را مسلط و آنرا تحت سلطه خود قرار ميدهند . كسانى هستند كه آزاد و و آزادى مطلق را فقط در اختصاص خود مىبينند و انسانهاى ديگر را چيزهايى تلقى ميكنند كه فقط بعنوان وسيلههائى براع اشباع خودخواهىها و خودكامگى هاى آنان بوجود آمدهاند و آنگاه نام اين درندگىها را پيروزى تلقى نموده و قضيه كشنده « قدرت پيروز است » را قانون ابدى تلقى مينمايند و متفكر نماهائى هم در كنار اين جريان نشسته چپق شرقى بدست يا آدامس و پياله شراب غربى دردهان ، از تماشاى اين جريان وقيح لذت برده براى توجيه آن ، فلسفهها ميبافند . اينان حتى يك لحظه هم فكر نميكنند كه وقتى كه امروز از « من هستم » « تو نيستى » نتيجهگيرى شود ، فردا « من نيستم » هم به دنبالش خواهد آمد .
اين تفسير كنندگان پيروزى چه بدانند و چه ندانند ، چه بخواهند و چه نخواهند قدرت پايين آوردن پرچم كاروان انسانيت را كه صدها هزار مجاهدان و شهيدان آن را به دوش ميكشند ، و تاريخ بشرى را آبرو ميدهند ، ندارند .
[ 90 ]
اينان براى آنكه حداقل يك بار مطلب صحيحى در عمرشان بگويند ، بايد بجاى كلمه پيروزى ، اين كلمات را بكار برند : غارت ، كشتن ، تارومار كردن ، گرياندن ، نابود ساختن ، بنابراين ، ما بايد پيروزى را بدين ترتيب توصيف نمائيم ، هر انسانى كه بتواند معرفت و كردار خود را در مجراى واقعيتهائى كه حق ناميده ميشوند ، بجريان بيندازد ،
اين شخص در زندگانى پيروزاست ، چه يك لحظه و چه همه عمر ،
خواه نماينده اين جريان يك نمود ناچيزى از فكر و عمل بوده باشد و خواه نمودى به عظمت جهان هستى . با نظر به مجموع ملاحظات فوق به اين نتيجه ميرسيم كه حق همواره در مافوق پيروزى و شكست ، ثابت است و قدرت يك واقعيت اساسى در جهان هستى است كه اگر در اختيار حمايتكنندگان حق قرار بگيرد و آنان پيروز شوند در حقيقت انسانهائى پيروز شده و حق را در جهان عينى مجسم و به نمايش درآوردهاند كه ممكن است اين تجسم و نمايش روزى ديگر رو بزوال برود و اگر قدرت در اختيار باطلگرايان قرار بگيرد ،
در جهان عينى آنانرا به پيروزى برساند و مدتى مردم را بفريبد و گمراه كند و زير فشار قرار بدهد و سپس در مجراى دگرگونىها و فرياد حقطلبان از بين برود و در همه حالات ، حق از دسترس قدرت و باطل بالاتر است .
بعضى از متفكران اين سؤال را مطرح ميكنند :