2 الشّهادة برسالة محمّد ( ص ) ، و الغاية من رسالته و تبيين الظّروف الرّاهنة ، اجتماعيّا و اقتصاديّا ، حين البعثة
و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله ، أرسله بالدّين المشهور ، و العلم المأثور ،
و الكتاب المسطور ، و النّور السّاطع ، و الضّياء اللاّمع ، و الأمر الصّادع ، إزاحة للشّبهات ، و احتجاجا بالبيّنات ، و تحذيرا بالآيات ، و تخويفا للمثلات . ( 3 ) و النّاس في فتن انجذم فيها حبل الدّين ، و تزعزعت سواري اليقين ،
و اختلف النّجر ، و تشتّت الأمر ، و ضاق المخرج ، و عمي المصدر ، فالهدى خامل و العمى شامل . عصي الرّحمان و نصر الشّيطان و خذل الإيمان ،
فانهارت دعائمه و تنكّرت معالمه و درست سبله و عفت شركه . أطاعوا الشّيطان فسلكوا مسالكه و وردوا مناهله ، بهم سارت أعلامه و قام لواؤه ، في فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت على سنابكها ، فهم فيها تائهون ، حائرون ،
جاهلون مفتونون ، في خير دار و شرّ جيران ، نومهم سهود و كحلهم دموع ،
بأرض عالمها ملجم و جاهلها مكرم . ( 4 )
[ 119 ]
2 شهادت به رسالت محمّد ( ص ) ، هدف از رسالت ، و بيان شرايط اجتماعى و اقتصادى هنگام بعثت
و شهادت مىدهم كه محمّد ( ص ) بنده و فرستاده اوست ، كه او را با دين روشن و مشهور ، و پرچم هدايت واضح و رسا ، و كتاب نوشته شده ، و نور فروزان و فروغ درخشان ، و فرمان آشكار و نافذ فرستاد ، تا شبهات را ريشهكن كند ، و با براهين روشن و روشنگر احتجاج نمايد ، و بوسيله آيات بيم دهد ، و با كيفرهاى تاريخى بترساند . ( 3 ) بر انگيخته شدن اين پيغمبر گرامى در حالى بود كه مردم در تاريكيهاى فتنه به سر مىبردند ، در آن هنگام رشته رابطه دين گسيخته و ستونهاى كشتى يقين متزلزل گشته بود ، اصول زندگى و تربيت مختلف شده ، امر حياتى دچار اختلاف كلمه و پراكندگى گرديده و امر ( زندگى انسانى ) به تشتّت گراييده راه بيرون رفتن ( از چنين زندگانى وحشتناك ) بس محدود و تنگ گشته ، طريقه بازگشت از آن كور و ناپيدا شده بود . در نتيجه آثار هدايت در گمنامى و بى نشانى ، و كورى همه جايى و همگانى بود . خداى رحمان معصيت شده ، شيطان يارى گرديده ، ايمان بىياور و خوار و اركانش فروريخته بود ، و نشانههايش ناشناس و راهنشانهايش زشت و بد منظر جلوهگر شده ، راههاى آن از ميان رفته ، جادههاى كوبيدهاش محو گرديده بود . شيطان را اطاعت كردند ، پس راههاى پرپيچ و خمش را پيمودند ، و به محلهاى آبخور آن وارد شدند ، به دست چنين مردمى بيرقهاى شيطان پياپى به راه افتاد و پرچمش برافراشته شد . مردم در فتنهاى مىزيستند بس سنگين و طاقت فرسا كه با قدمهاى گران [ 1 ] مردم را خرد و فرسوده ، و در زير لگد پايمالشان كرده بود . و آن فتنه ( چون اسب چموش افسار گسيخته ) بر سر سم ايستاده بود . پس مردم در چنين زندگانى وحشتناك شومى همگى سرگشته ، حيرت زده ، نادان ، بىسامان و دچار آشوب و فتنه مىزيستند ، در بهترين سرا و در ميان بدترين همسايگان به سر مىبردند . [ 2 ] خواب راحتشان بيخوابى و سرمه چشمشان سرشك ديده بود . در سرزمينى كه دانشمندش را لگام زده دهان بر بسته بودند ، و نادان و بى خردانش بر كرسى كرامت برنشسته بودند . ( 4 )
[ 1 ] مراد از « خف » ( مفرد أخفاف ) پاى شتر و مانند آنست و احتمال دارد مراد چكمه باشد ، و مقصود از « ظلف » ( مفرد اظلاف ) سم گاو و چارپايانى مانند آنست . شايد اين دو تشبيه از جهت سنگينى و بى منطقى و بىمهاباتى فتنه جاهليّت است كه تمام فضايل و احساسات شريف انسانى را پايمال و خرد كرده منطق عاقبت انديشى و مال بينى را از ميان برده بود . ( مترجم )
[ 2 ] مراد از « سرا » ( دار ) ، كعبه يا روى زمين است ، و منظور از « همسايگان » ( جيران ) مجاوران كعبه يا همه ملل مجاور يكديگرند . ( مترجم )
[ 120 ]