نوحهسرايی را آغاز كردند . آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حقگريه كردن نداريد ، من كه مردم ، البته نوحهسرايی كنيد . در همان حالشروع به گريستن كردند . نوشتهاند حسين بن علی عليهما السلام دختری دارد بنام سكينهخاتون كه خيلیهم اين دختر را دوست میداشت. او بعدها زن اديبهعالمهای شد و زنی بود كههمه علماء و ادباء برای او اهميت و احترام قائل بودند . اباعبدالله (ع)خيلی اين طفل را دوست میداشت . او هم به آقا فوقالعاده علاقمند بود .نوشتهاند اين بچه بصورت نوحهسرايی جملههايی گفت كه دلهای همه را سوزاند. بحالت نوحهسرايی ، اسب را مخاطب قرار داد كه : يا جواد ابی هل سقیابی ام قتل عطشانا ؟ ای اسب پدرم ! پدر من وقتی كه رفت تشنه بود آيا اورا سيراب كردند يا با لب تشنه شهيد كردند ؟ اين در چه وقت بود ؟ دروقتی بود كه اباعبدالله ( ع ) از روی اسب به روی زمين افتاده بود .و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين لا حول و لا قوش الا بالله العلیالعظيم . |