پرسيده بود كه پسر من را چگونه كشتند ؟ به او گفته بودند كه اول دستهايشرا قطع كردند و بعد به چه وضعی او را كشتند . آن وقت در اين موردمرثيهای گفت . میگفت ای چشمی كه در كربلا بودی ! ای انسانی كه در صحنهكربلا بودی ! ، آن زمانی كه پسرم عباس را ديدی كه بر جماعت شغالان حملهكرد و افراد دشمن مانند شغال از جلوی پسر من فرار میكردند . يا من رای العباس كر علی جماهير النقد و وراه من ابناء حيدر كل ليثذی لبد پسران علی پشت سرش ايستاده بودند و مانند شير بعد از شير ، پشت پسرمرا داشتند ، وای بر من ، به من گفتهاند كه بر شير بچه تو ، عمود آهنينفرود آوردند . عباس جانم ، پسر جانم ، من خودم میدانم كه اگر تو دست دربدن میداشتی ، احدی جرات نزديك شدن به تو را نداشت . ولا حول ولا قوه الا بالله |