خطاب رخ داد ، اين بود كه يكی از پسران ابوسفيان به نام يزيد والی شامشد و بعد از او معاويه حاكم شام شد و بيست سال يعنی تا آخر حكومت عثمانبر شامات كه مشتمل بر سوريه فعلی و قسمتی از تركيه فعلی و لبنان فعلی وفلسطين فعلی بود ، حكومت میكرد . در اينجا يك جای پا و به اصطلاح جایمهری برای بنیاميه پيدا شد و چه جای مهر اساسی ای ! عثمان كه خليفه شد گو اينكه با ساير بنی اميه از نظر روحی تفاوتهايیداشت ( آدم خاصی بود ، با ابوسفيان متفاوت بود ) ولی بالاخره اموی بود .باری ، پای بنی اميه بطور وسيعی در دستگاه اسلامی باز شد . بسياری ازمناصب مهم اسلامی مانند حكومتهای مهم و بزرگ مصر ، كوفه و بصره ، بهدست بنی اميه افتاد . حتی وزارت خود عثمان به دست مروان حكم افتاد .اين ، قدم بس بزرگی بود كه بنی اميه به طرف مقاصد خودشان پيش رفتند .معاويه هم روز به روز وضع خودش را تحكيم میكرد . تا زمان عثمان اينهافقط دو نيرو در اختيار داشتند ، يكی پستهای مهم سياسی ، قدرت سياسی وديگر ، بيت المال ، قدرت اقتصادی . با كشته شدن عثمان ، معاويه ، نيرویديگری را هم در خدمت خودش گرفت و آن اينكه ، يك مرتبه داستان خليفهمقتول و مظلوم را مطرح كرد و احساس دينی و مذهبی گروه زيادی از مردم را( لااقل در همان منطقه شامات ) در اختيار گرفت . میگفت : خليفه مسلمين، خليفه اسلام ، مظلوم كشته شد ، « من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا( 1 ) ، انتقام خون خليفه مظلوم واجب پاورقی : 1 - سوره اسراء ، آيه . 33 |